مهدی بابادی شاعر، نویسنده، کارگردان تئاتر، نمایشنامه نویس، داستان نویس، عکاس، وبلاگ نویس، هنرمند و نقاش ایرانی به سال 1359 در خوزستان چشم به جهان گشود.
پدر و مادرش هر دو مدرس هنر بودند، او نیز به اندوختن تجربه در وادی هنر پرداخت و نقاشی را نزد پدرش فراگرفت. هنوز نوجوان بود که در مسابقات جهانی بلایای طبیعی مقام نخست را به دست آورد. پدر که دل خوشی از دنیای هنر نداشت وی را از پیمودن این راه باز می داشت. از همین رو در هنرستان، رشته کامپیوتر را برگزید ولی جاذبه هنر رهایش نمی کرد. پس از دیپلم، رشته نقاشی را در دانشگاه علمی و کاربردی آبادان دنبال کرد ولی به زودی دریافت که در فضای آکادمیک نمی تواند خواسته های خود را بیابد، و هنر مدرن و گرایش های نوین را دنبال کند. او جامعه را بهترین فضا برای فارغ التحصیل شدن هنرمند یافت، بنابراین دانشگاه را رها کرد و به تجربه های شخصی در زمینه های نقاشی، عکاسی، شعر و ادبیات روی آورد.
در این سال ها با جامعه شناسی و فلسفه آشنایی یافت و به ادبیات سمبولیسم فرانسه و دادا و سوررئال پرداخت آن گاه انجمن خوشه را در شاهین شهر راه اندازی کرد. خود و دیگر شاعران جوان در این انجمن به خواندن شعر و نقد ادبی سرگرم شدند.
به سال 1379 به تئاتر و نمایشنامه نویسی روی آورد و نویسندگی و کارگردانی چند تئاتر خیابانی را به انجام رساند اما پس از مدتی از فضای تئاتر فاصله گرفت.
پس از این بود که در کارنامه خود خلا تحصیلات رسمی را حس کرد بنابراین رشته عکاسی را دانشگاه پیام نور تهران پی گرفت.
وی هم اکنون در انجمن عکاسان سلطنتی انگلستان عضویت دارد و به همکاری با روزنامه دنیای اقتصاد سرگرم است.
از آثار او است:
داستان کوتاه «علی مراد» در مجله کارنامه.
مجموعه شعر خروس، نشر مزدک، 1382.
نقد تئاتر برای بولتن جشنواره تئاتر.
عکس ها، مطالب و یادداشت هایی در روزنامه دنیای اقتصاد.
عکس هایی برای روزنامه نسل فردا.
مطالبی در سایت مانی ها، صدای ادبیات غیر رسمی ایران.
مطالبی در زمینه زبان شناسی در خروس، وبلاگ شخصی خود در پرشین بلاگ.
چند نمایشگاه نقاشی ازجمله در کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان، گالری لاله تهران، شاهین شهر، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی تبریز، اهواز، گچساران و نگارخانه کوثر اصفهان.
نمایشگاه عکس در نگارخانه آبی تهران با گرایش ماکروگرافی.
این روزها وی پی گیر شعر حجم و شعر سپید است، یکی از اشعار او را با هم می خوانیم:
ذهن من کهیر زده آقا مرا ببخش
از چشم آن دخترک اسلحه فروش بیرون آمده بود و در ابتدای هر
جمله نقطه می گذاشت
. کاش ت و برداش ت باشی همه ی جمله را
. انگار از داخل حرکت می کند
. یکی با من تماس بگیرد
. آقا من از صمیم قلب غلط کردم دیگر در ابتدای هیچ نطفه ای
نقطه نخواهم گذاشت
آقا این یکی خوشدست ترینشونه
روسی و از نژاد اصیل دور برده
یا اونو بخر یا به من تجاوز کن
. او بحران واداشت شعرم را دزدید و چاپ کرد
. همه ترکه هایت را خواهم خرید به تن به جان و به یتیت افعال
عربی
. من از نامه می ترسم و از بیرون و از اخبار سراسری
.من تلفظ نادرست اسلحه را در دست گرفت و دیگر نقطه نمی خواهد
شلیک