Quantcast
Channel: شارژ ایرانسل و رایتل
Viewing all 464 articles
Browse latest View live

دانلود تقویم 1391


دانلود کامل همه اشعار درباره نوروز

مارلون براندو

$
0
0

مارلون براندو بازیگر مقتدر و صاحب سبک، تهیه کننده و کارگردان تئاتر، تلویزیون و سینماى آمریکا در سوم آوریل سال 1924 در شهر اوماها در ایالت نبراسکا چشم به جهان گشود و به سال 2004 میلادى در هشتاد سالگى دیده از جهان فروبست.

پدرش تولیدکننده کودهاى شیمیایى و حشره کش و مادرش بازیگر تئاتر بود که فرزندش را به خاطر زیاده روى در نوشیدن مواد الکلى ترک گفت.

براندو به ورزش روى آورد تا همچون پدرش قوى و نیرومند باشد ولى وى را به خاطر کشیدن سیگار از دبیرستان بیرون انداختند. به سال 1942 به خواست پدر وارد آکادمى نظامى شد ولى آن جا نیز داوم نیاورد. چون به خدمت سربازى احضار شد خود را به دیوانگى زد، معافش کردند و او به نوازندگى طبل هاى بانگو روى آورد.

به سال 1943 همراه دو خواهرش به نیویورک رفت و در کارگاه بازیگرى نام نویسى کرد. مربى او خانم استلا آدلر شاگرد کنستانتین استانیسلاوسکى بود و عقیده داشت نقش باید از ژرفاى وجود بازیگر بیرون بیاید.

براندو به فراگیرى فلسفه، زبان فرانسه، رقص، شمشیربازى و یوگا پرداخت و به بازگرداندن صفات ویژه افراد در قالب حرکت ها و حالت هاى فیزیکى سرگرم شد.

به سال 1944 براى نخستین بار روى صحنه تئاتر حاضر شد و نقش حضرت عیسى علیه السلام را در نمایش راه رستگارى هانل بازى کرد.

پس از این در آثار مولیر، شیکسپیر و جرج برنارد شاو حضور یافت. اما بازى در نمایش تراموایى به نام هوس نوشته تنسى ویلیامز قدرت هاى وى را آشکار کرد. این نمایش به کارگردانى الیا کازان به روى پرده سینما نیز نشست. این گونه بود که به هالیوود راه یافت و هیچ گاه به برادوى بازنگشت.

براندو فیلم نامه را از بر نمى کرد و همواره به بداهه گویى مى اندیشید. گاه من من مى کرد و تپق مى زد، درست مثل همه مردم هنگامى که حرف مى زنند. به هر چیزى بعد فیزیکى مى داد، استفاده از جزیى ترین وسایل و این که چطور با دست هایش بازى کند همیشه بزرگ ترین راز براندو بود.

طى مدت فیلمبردارى به جاى نقش مى زیست، در حقیقت نقش بازى نمى کرد، بلکه در برابر دوربین نیز با اعتقادات و باورهاى خود حضور داشت و حرکات بدنش با بیننده حرف مى زد، این گونه جنبش و غریزه را وارد دنیاى سینما کرد، و الهام بخش بسیارى از بازیگران شد.

او بهترین، ستایش شده ترین و تاثیرگذارترین بازیگر تاریخ سینماى جهان به شمار مى رود.

وى به شجاعت ابعادى تازه بخشید، شرارت را با طراوت ویژه اى عرضه کرد و ستیزه جویى را با تفسیرى نوین ارائه داد.

گردن کلفت وحشى، افسر نازى، بچه دزد، سفیر زشت امریکایى و سرکرده مافیا از بهترین نقش هاى او در معرفى زمانه اى بود که در آن مى زیست. پس از این، همگان اطمینان یافتند که چیز تازه اى ندارد ولى او با اثر قدرتمندى همچون پدرخوانده بازگشت و بزرگ ترین نقش خود را آفرید.

پدرخوانده با ژست براندو آغاز مى شود که دستش را روى پیشانى گذارده است و همین، تاثیر عمیقى بر ما مى نهد و ما را به ژرفاى داستان فرو مى برد.

سپس در آخرین تانگو در پاریس با کوله بارى از بداهه پردازى هایش حتى منتقدان خود را جادو کرد.

او معتقد بود از بیان باید به حرکت رسید و حرکت را اصل نمى دانست.

صداقت بى رحمانه او در آخرین تانگو در پاریس، همه انرژى او را گرفت، به گونه اى که خستگى زیادى در خود احساس کرد و بر این شد که از بازى کردن با احساسات حقیقى خود دست بردارد و تکنیکى بازى کند. او در واقع تا پایان عمر از سبک بازیگرى خود جدا شد.

براندو براى بازى در فیلم هاى اتوبوسى به نام هوس، جولیوس سزار و زنده باد زاپاتا نامزد اسکار شد تا این که به سال 1955 نخستین اسکار خود را براى بازى در فیلم در بار انداز به چنگ آورد. پس از این، باز براى فیلم سایونارا نامزد اسکار شد و چندى بعد اسکار را براى فیلم پدرخوانده به دست آورد. وى این بار از دریافت جایزه اسکار سرباز زد و زنى سرخ پوست را به نمایندگى از سوى خود به مراسم اسکار فرستاد. او دو بار دیگر براى یک فصل سفید خشک و آخرین تانگو در پاریس نامزد اسکار شد.

در بهار سال 1955 شرکت پن بیکر را براى تولید فیلم سینمایى پایه گذاشت.

به سال 1961 استنلى کوبریک از ساخت فیلم سربازان یک چشم منصرف شد بنابراین براندو افزون بر بازیگرى، کارگردانى فیلم را بر دوش گرفت. با این که سام پکین باه، کالدر ویلینگهام و گاپ تروسپر روى فیلم نامه کار کردند، نتیجه خوبى حاصل نشد و درنتیجه اولین و آخرین فیلم به کارگردانى براندو رقم خورد.

براندو از بى عدالتى رنج مى کشید و همواره در فعالیت هاى اجتماعى و سیاسى حضور داشت. در قحطى هندوستان، به عنوان نماینده یونسکو به آن کشور سفر کرد. از سوى یونیسف به یک سفر دور دنیا رفت و تبلیغاتى را به نفع کودکان دنیا انجام داد. در هندوستان از کودکان خیابانى فیلمبردارى کرد و در آمریکا نمایش داد.

آشکارا با تعصب نژادى مقابله کرد. حمایت او از سرخ پوستان به دستگیرى او انجامید. پس از این در یک راهپیمایى زیر رگبار گلوله قرار گرفت. چندى بعد خواستند به وى جایزه بشر دوستى اهدا کنند ولى زیر بار نرفت.

براندو به سال 1957 با انا کشفى هنرپیشه انگلیسى پیمان زناشویى بست که حاصل آن پسرى به نام کریستیان است. به سال 1960 نیز با موویتا هنرپیشه مکزیکى ازدواج کرد.

در همین سال به تاهیتى در فرانسه رفت تا در فیلم شورش در کشتى بونتى بازى کند. تاهیتى براى او ارمغان هایى داشت: با تاریتا هم بازى خود پیوند یافت که حاصلش تى هوتو و دخترى به نام شى ین است. در مجموع او نه فرزند از چهار زن مختلف پیدا کرد. تى هوتو ناخداى کشتى و ماهى گیر شد، میکو براى مایکل جکسون کار کرد. کریستیان به جوشکارى روى آورد و در یک فیلم گانگسترى ایتالیایى ظاهر شد.

در همین تاهیتى جزیره تئى آروآ را کشف کرد، آن را براى خود خرید و زندگى اش را به آن جا انتقال داد.

زندگى براندو بسیار آرام پیش مى رفت، او از رسانه ها نفرت داشت، دیگر عکاسان و خبرنگاران مى دانستند اگر جلوى براندو آفتابى بشوند کتک سختى خواهند خورد. ولى حصارهاى اطراف براندو به زودى فروریخت. به سال 1990 کریستیان فرزند براندو با هفت تیر، دوست خواهرش را به قتل رساند و این باعث آمد که براندو رسانه اى شود.

 

آثارى که از براندو دیده ام:

تله فیلم بیا دعوا کنیم.

1950: مردان به کارگردانى فرد زینه مان، نوشته کارل فورمن، درباره سربازان معلول جنگ جهانى دوم. در نقش ستوان جوانى به نام کن ویلوک از نیروى زمینى امریکا.

1951: اتوبوسى به نام هوس. در نقش استنلى کوالسکى که جویده حرف مى زد، مرتب غر غر مى کرد و گاه و بى گاه فریاد مى کشید.

1952: زنده باد زاپاتا! نوشته جان اشتان بک، به کارگردانى الیا کازان. در نقش یک انقلابى مکزیکى به نام امیلیانو زاپاتا.

1953: فیلم تاریخى ژولیوس سزار، به کارگردانى جوزف ال منکیه ویچ (مانکیوسز). در نقش مارک آنتونى.

1953: وحشى به کارگردانى لاسلو بندک، نوشته جان پاکستون، بر اساس داستانى واقعى. این فیلم باعث تحریک جوانان به موتورسوارى با شلوار جین و کاپشن چرم شد.

1954: دربارانداز. به کارگردانى الیا کازان. در نقش ترى مالوى کارگر بندر.

1954: فیلم تاریخى دزیره به کارگردانى هنرى کاستر. در نقش ناپلئون بناپارت.

1955: فیلم موزیکال مردان و عروسکها به کارگردانى جوزف منکیه ویچ. در نقش قماربازى به نام اسکاى ماسترسون که عاشق خانم گروهبان مى شود.

1956: فیلم کمدى و سیاسى چایخانه ماه اوت یا قهوه خانه ماه اوت نوشته ورن اسنایدر به کارگردانى دانیل مان که اوضاع پس از جنگ در یک کشور شکست خورده را نشان مى دهد. در نقش مترجمى به نام ساکینى.

1957: سایونارا درباره وضعیت ژاپن پس از جنگ، به کارگردانى جاشو آلوگان. در نقش سرگرد خلبان و قهرمان جنگ کره به نام لوید گاربر که عاشق هانااوگى عضو گروه رقصندگان لشکر مى شود.

1958: شیرهاى جوان، بر پایه نوشته اى از ایروین شاو. در نقش افسر نازى حساس به نام کریستین دیستل.

1959: نسل فرارى. در نقش یک نوازنده سیار و دوره گرد گیتار.

1961: فیلم وسترن سربازان یک چشم یا سربازهاى یک چشم به کارگردانى خودش در نقش ریو. این فلیم در ابتدا گزارش موثق مرگ هندرى جونز نام داشت که بر پایه رمان وسترنى چارلز نایدر نوشته شده بود و استنلى کوبریک کارگردانى آن را برعهده داشت.

1962: شورش در کشتى بونتى به کارگردانى لویى مایلستون. در نقش فلچر کریستین.

1963: آمریکایى زشت نوشته ویلیام جى لدرر و اوژن بوردیک. در نقش هاریسون کارترمک وایت سفیر امریکا.

1964: داستان وقت خواب.

1965: خرابکار، در نقش خرابکارى در جنگ جهانى دوم با نام رمز موریتورى.

1966: فیلم وسترن آپالوزا به کارگردانى سیدنى جى فیورى.

1966: تعقیب به کارگردانى آرتور پن.

1967: فیلم کمدى کنتسى از هنگ کنگ آخرین ساخته چارلى چاپلین بر پایه مسافرت واقعى چاپلین از شانگهاى به سال 1931. در نقش سیاستمدارى به نام اگدن مرس.

1967: انعکاس در چشمان طلایى. به کارگردانى جان هیوستن.

1968: کندى.

1968: شب روز بعد یا شب آینده گاه که در ایران به نام ولگرد نیمه شب اکران شد.

1969: کوییمادا یا داغ یا بسوزان! به کارگردانى جیلو پونته کورو. در نقش سرولیام والکر جاسوس انگلیسى.

1972: شبروها یا راهیان شب، بر پایه داستان چرخ پیچ نوشته هنرى جیمز، به کارگردانى میشل وینر. در نقش یک ایرلندى دیوانه.

1972: پدرخوانده 1 به کارگردانى فرانسیس فورد کاپولا که با سانسور اندک به فارسى دوبله شده است. در نقش دون ویتو کورلئونه رییس خانواده مافیایى نیویورک.

1973: آخرین تانگو در پاریس. به کارگردانى برناردو برتولوچى. در نقش پل بر پایه زندگى خود براندو.

1976: آب بندهاى میسورى یا میسورى از هم میپاشد به کارگردانى آرتور پن. آچار چارشاخ یعنى سلاح خنده دارى که در این فیلم دیده مى شود ساخته خود براندو است.

1978: سوپرمن.

1979: اینک آخرالزمان به کارگردانى فرانسیس فورد کاپولا بر پایه کتاب قلب تاریکى نوشته جوزف کنراد. در نقش کورتز.

1980: فرمول.

1989: یک فصل سفید خشک. در نقش یک وکیل مدافع آزادى خواه که در افریقاى جنوبى با آپارتاید مبارزه مى کرد.

1990: نوآموز یا تازه کار یا جدیدالورود، نویسنده و کارگردان: اندرو برگمن، یک اثر سوررئالیستى و کمدى. در نقش پدرخوانده. وى نقش مشهورش پدرخوانده را در این فیلم به صورت هجوآمیزى ارائه داد.

1992: کریستوف کلمب یا اکتشاف.

1995: دون خوان دومارکو به کارگردانى جرمى لیون.

1996: جزیره دکتر مورو به کارگردانى جان فرانکن هایمر.

1997: شجاع به کارگردانى جانى دپ.

وى قصد داشت مجموعه تلویزیونى اولین امریکایى را براى شبکه اى بى اس بسازد که منصرف شد.

 

فهرست منابع

فیلمى درباره زندگینامه، فیلمشناسى و سبک شناسى مارلون براندو، کارگردان: مجتبى طبخى، محقق: رضا توفیق جو، گوینده: فاطمه نیرومند، تهران: فانوس خیال، 1382.

مستند مارلون براندو، پخش شده در جشنواره بین المللى فیلم فجر، 1386.

آرشیو فیلم محمدرضا زادهوش.

گفت و گو با براندو، لارنس گرابل، ترجمه دکتر امیرهوشنگ هاشمى تنکابنى، تهران: کتاب پنجره، چاپ نخست 1378.

ترانه هایى که مادرم به من آموخت (خاطرات مارلون براندو)، تدوین از رابرت لیندزى، ترجمه ابوالفضل حاج حسینى، تهران: فردوس، چاپ نخست 1376 / هم چنین با ترجمه نیکى کریمى با عنوان آوازهایى که مادرم به من آموخت.

مستند براندو را ملاقات کنید، ساخت برادران مى سل.

 

 

 اصفهان آن لاین

علی حاتمی از هنرمندان سینمای ایران

$
0
0

علی حاتمی هزاردستان خوش سخن، شاعر دلشده فرهنگ ایران، تهیه کننده سنت دوست، فیلم نامه نویس، نمایش نامه نویس، طراح دکور، صحنه و لباس، نویسنده، هنرمند نجیب، آخرین سوته دل سینمای ایران و ایرانی ترین کارگردان ایرانی به سال 1322 در تهران چشم به جهان گشود و در چهاردهم آذر 1375 در پنجاه و پنج سالگی در زادگاهش دیده از جهان فروبست.

کارتن ها و مستندهای ورزشی در آپارات عمویش وی را با جادوی نور و صدا آشنا کرد. پس از این نمایش نامه هایی نگاشت و آن ها را با بچه های محل در کوچه به اجرا درآورد.

نمایش نامه نویسی را در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران دنبال کرد و به سال 1344 با نگاشتن نمایش نامه دیو و اجرای آن در تالار نمایش هنرهای دراماتیک وارد عرصه هنر شد. نمایش نامه های چهل گیس، خاتون و شهر آفتاب و مهتاب، قصه حریر و مرد ماهی گیر آثار بعدی او یک به یک روی صحنه به اجرا درآمد و در تلویزیون پخش شد.

شایع کردند که او مادربزرگی پیر و فرتوت دارد و اوست که این متن ها را می نویسد. حاتمی با نمایش مدرن آدم و حوا یا برج زهرمار دهان این منتقدان را بست. سال بعد به استخدام تلویزیون درآمد.

به سال 1346 فیلم نامه حماسه عشقی شب جمعه را نگاشت که هژیر داریوش از آن فیلم کوتاهی ساخت.

پس از این با جواد طاهری و بیژن محتشم و نعمت حقیقی نمایش عروسکی جنگل آشپزی را تولید کرد و خود در آن به بازی پرداخت. جنگل آشپزی جایزه دومین فستیوال فیلم های کودکان را در آبان 1346 به دست آورد.

آن گاه چند فیلم آموزشی برای شبکه روستا کارگردانی کرد، سپس به ساخت فیلم های تبلیغاتی سرگرم شد.

به سال 1348 نخستین فیلم سینمایی خود را ساخت و به سینمای حرفه ای پیوست در حالی که بیست و شش ساله بود. البته کاربرد فعل «ساختن» برای آثار حاتمی درست نیست بهتر آن است که بگوییم او فیلم ساز قلندری بود که فیلم هایش را همچون غزلی می سرود.

علی حاتمی فیلم مترسک را با تهیه کنندگی فردین کارگردانی می کرد که با زهرا خوشکام بازیگر فیلم آشنا شد. مترسک هیچ گاه به انجام نرسید ولی حاتمی که با مرگ مادرش افسردگی بسیاری در خود حس می کرد، در آبان 1350 با خانم زری خوش کام هنرپیشه سینمای ایران پیمان زناشویی بست. یک سال بعد لیلا حاتمی چشم به جهان گشود و در همان کودکی وارد سینما شد.

علی حاتمی از ابتدا تا انتها به سراغ مضمون های ریشه دار در فرهنگ بومی ایران رفت و برای بیان این موضوع ها از زبان و فرم شرقی بهره جست و شیوه قصه گویی خود را بر حکایت استوار کرد و نه روایت.

او همواره فیلم نامه ها را خود به رشته تحریر کشید و فیلم های خود را بر پایه نگاشته های خود کارگردانی کرد.

در سینمای حاتمی، صحنه ها طبیعی و حقیقی هستند؛ ولی نه واقعی. وی حتی در سلطان صاحب قران، ستارخان، کمال الملک و هزاردستان، به طور کلی تاریخ ایران زمین را به تصویر کشیده است نه تاریخ دوره ای خاص را و در پی نمایش جنبه های انسانی و عاطفی تاریخ بوده است نه نگارش و مرور تاریخ. او تاریخ را بستر خوبی یافته بود ولی از مستندسازی عبوس پرهیز داشت.

سیر داستان در فیلم های او همواره منطقی و به دور از سیاه و سفید مطلق است بنگرید که در سلطان صاحب قران هر دو طرف، حرف های خودشان را می زنند، و مثلاً درباره امیرکبیر مظلوم نمایی نمی شود؛ هم چنین در هزاردستان که انتخاب خوب و بد، آزادانه به عهده بیننده گذاشته می شود، و از هیچ یک از دو طرف، جانبداری نمی شود، بنابراین تعهد او به سینمای قصه گو و واقعیت بین، کاملا روشن است.

حاتمی به دنبال نمادسازی نبود و حرف ها و دیدگاه های خودش و جهان بینی ویژه اش را بیان می کرد. در طرح شخصیت های ملی ایران از شیوه های هالیوودی دوری می جست و از آرتیست بازی، زن و سکس بهره نمی جست. در مجموع، کم تر از همه کارگردانان مشهور، افاده داشت.

حاتمی حلقه رابط ما با گذشته بود و حساسیت و وسواس ویژه ای برای نمایش ارزش ها و سنت های ملی داشت. وی از جنبه های تاریخی، ادبیات فولکلوریک و عامیانه بهره می برد. زبان نمایشی او متکی بر گذشته، موزون و ریتمیک و در عین حال سهل و ممتنع بود. پس بی جا نیست که او را «سعدی سینمای ایران» بخوانیم.

دیالوگ های حاتمی همگی چون شعری قافیه دارند، با این حال، نرم و روان و قابل فهم برای عوام اند و توی سر مخاطب نمی زنند. او هنگامی که از تلخی ها می گفت نیز شیرین می گفت.

دیالوگ ها فقط موزون و شعرگونه نیستند؛ بلکه با آن چه در صحنه روی می دهد، جناس دارند مثل آن صحنه استنطاق مفتش از میرزا رضا در هزاردستان که در مطبخ روی می دهد و.... گفت و گوپردازی های او برای تزیین اثر نیست بلکه هویت افراد را مشخصی می کند.

او موسیقی را نزد عمویش ابراهیم که تارزن ماهری بود آموخت و آن را به همراه معماری، در خدمت سینما گرفت. شناخت معماری و موسیقی، چیزهایی را در فیلم های او آورد که قابل طرح در متن مکتوب فیلم نامه و رمان نیست، و این مهم ترین وجه تمایز کار او است. فیلم های او ضیافتی است که در آن، به خوبی از چشم و گوش پذیرایی می شود.

طراحی صحنه و لباس در آثار او خلاق و هنرمندانه و بدون تقلید از فیلم های خارجی و نزدیک به دوره تاریخی است. تا پیش از حاتمی هیچ کارگردان دیگری به طراحی صحنه و لباس تا این اندازه اهمیت نمی داد. حاتمی بیشتر، معماری دوره قاجار را در تار و پود قصه های خود می تنید و ریشه این را باید در دوران کودکی وی دانست که بیمار شد و مدتی را در خانه طبیبی که نسب قاجاری و خانه ای قاجاری داشت گذراند.

هرچیزی در جلوی دوربین حاتمی، نماینده فضایی و برخاسته از بینشی است. او روان شناس نبود و فیلم های روان شناسی نمی ساخت ولی با کنکاش هایش به درون شواهد خود راه می یافت و گاه عمیق تر از یک روان شناس حرفه ای عمل می کرد.

عشق زمینی در تمام آثار حاتمی به چشم می خورد، عشق هایی که گاه ممنوع و مذموم هستند و گاه سه جانبه بودنشان به فراق و هجران و حتی مرگ و فاجعه می انجامد و محبت و خون در هم می آمیزد. نقش تقدیر در سرنوشت انسان ها در تمامی فیلم های او به چشم می خورد. زاویه دوربین و موسیقی نیز به یاری می آیند و گریزناپذیری انسان از تقدیر را ارائه می دهند. از همین جهت در آثار او نباید به دنبال سیر علت و معلولی رویدادها بود و باید از هر صحنه به صورت مجزا و مجرد لذت برد.

بیشتر مقدمه چینی ها برای این است که آدمی به خود نزدیک تر شود و به گذشته خود نظری بیفکند، میرزا رضای خوشنویس از مفتش شش انگشتی شکنجه گر خود سپاس گزاری می کند که وی را به یاد گذشته ها انداخت و گرد هم آمدن بچه ها در فیلم مادر باز بهانه ای است برای بازگشت به خویش و رجعت به گذشته ها تا از تلخی ها عبرت بگیرند و حسرت خوشی ها را بخورند.

آدم های فیلم های او شخصیت هستند نه تیپ. شخصیت پردازی و شخصیت آفرینی بسیار عالی علی حاتمی باعث می آید که مثلا مفتش شیش انگشتی و میرزا رضا خوش نویس و کفیل شعبه تامینات و خان مظفر برای همیشه در ذهن بیننده ماندگار شوند و با تماشاگر زندگی کنند.

گاه شخصیت های داستان او فراتر از شخصیت های اصلی هستند مثلاً کشاورز در مادر فراتر از یک قصاب عمل می کند و بلکه قصاب ها باید از او تقلید کنند.

حاتمی، آدم های داستان خود را به سبک قصه های شرقی و به شیوه هزار و یک شب معرفی می کند. آدم ها یکی یکی وارد داستان می شوند.

حاتمی در ژانرهای گوناگون طبع آزمایی کرد، فیلم خواستگار در ژانر کمدی، فیلم طوقی در ژانر اجتماعی و فیلم های حسن کچل و باباشمل در ژانر موزیکال است ولی اوج کار حاتمی فیلمهای تاریخی او هستند. هنوز هم سینمای ایران از تولید فیلمهای تاریخی با کیفیت آثار حاتمی ناتوان است و از همین رو کسی مانند عزت الله انتظامی بر این است که حاتمی یک دانشمند بود نه یک کارگردان.

علی حاتمی با یک مانور هنری قادر بود که مشهورترین و کهنه کارترین بازیگران ایرانی را در کنار هم گرد آورد: رضا ارحام صدر، جهانگیر فروهر، عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، داوود رشیدی، علی نصیریان، پرویز صیاد، عنایت بخشی، ناصر ملک مطیعی، پرویز فنی زاده، مرتضی احمدی، جعفر والی، جمشید هاشم پور، محمد مطیع، حمیده خیرآبادی، جلال پیشواییان، نعمت الله گرجی، پرویز پورحسینی، جهان گیر الماسی، حسین گیل، رقیه چهرآزاد، محمد ورشوچی، مرضیه برومند، اکبر دودکار و....

 

علی حاتمی در مقام کارگردان چند فیلم سینمایی و سه مجموعه تلویزیونی به یادگار نهاد:

حسن کچل، 1348، بر پایه افسانه های عامیانه. نخستین فیلم موزیکال سینمای ایران و پرفروش ترین فیلم سال. اعلام: حسن کچل و همزادش، چل گیس، طاووس، شاعر تاجرپیشه، پهلوان و حسن خیاط باشی.

طوقی، بر پایه ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و شوم بودن کبوتر طوقی در باور عامیانه، 1349. پرفروش ترین فیلم سال. پس از طوقی، کبوتربازی در فیلم های ایرانی مورد تقلید قرار گرفت تا جایی که مسوولان اعلام کردند کبوتربازی در فیلم ممنوع است. اعلام: گوهر (همسر عباس)، طوبی، عباس گاری چی، جواد خال دار، سیدمصطفی و سیدمرتضی. مصطفی تاجری کاشانی در مشهد مقدس، شیفته دختری شیرازی می شود و مرتضی خواهرزاده کفترباز خود را به خواستگاری نزد دختر می فرستند. مرتضی خود به عشق دختر گرفتار می شود و با وی پیمان زناشویی می بندد. بی بی نابینا ماجرا را ناخواسته فاش می کند. غیرت دایی از این عشق بی جا به جوش می آید، سرانجام دختر به دست عباس کشته می شود و مرتضی به دست مامور امنیه از پا در می آید.

باباشمل، 1350، یک روایت موزیکال بر پایه افسانه های عامیانه که فروش خوبی نداشت. اعلام: باباشمل، لوطی حیدر، باباشمل، آمیرزا، ربابه، و شوکت الملک.

قلندر، تهیه کننده: پرویز صیاد، 1351. اعلام: قلندر، پهلوان صادق، اصغر، اشرف، داود، عشرت و مادرش. قلندر به خواهرخوانده خود عشرت علاقه شدیدی دارد. خاطرخواهی او در دهان مردم کوچه و بازار افتاده است بنابراین عشرت را به عقد یکی از مریدان خود به نام پهلوان صادق در می آورد ولی شرط می گذارد که این یک ازدواج ظاهری است. قلندر، صادق را خائن به قول خود می یابد و او را از پا در می آورد. عشرت می گریزد و به خانه اشرف پناه می برد و قلندر نمی تواند او را به خانه بازگرداند. قلندر به خانه باز می گردد و خودکشی می کند. در وصیت نامه از عشرت می خواهد که به عقد دادود شاگرد حجره در بیاید چون داود هم به عشرت علاقه مند است. عشرت از مرگ قلندر با خبر می شود و تازه در می یابد که داستان از چه قرار بوده و میان آن دو رابطه خواهری و برادری نبوده است. پس از این، داود و عشرت را می بینیم که با هم به زیارت می روند.

خواستگار، 1351، شخصی ترین و مهجورترین فیلم علی حاتمی، کمدی سیاهی است با تکنیک خیمه شب بازی و بر پایه فرم ترجیع بند در شعر فارسی. اعلام: وسواس الدوله، خاوری معلم خط و خواستگار پر و پا قرص زری، زری، دون ژوان، جواد آقای راننده، استاد موسیقی، اوس علی بنا و میرزا. خاوری مرتب به خواستگاری زری می آید ولی هر بار زری به کس دیگری شوهر می کند. زری دختری زیبا ولی بی هویت است، وی در ظاهر فریبنده جلوه می کند ولی خود نیز فریب خورده ای بیش نیست. سرانجام بیست سال زمان می برد تا به خاوری جواب بله می دهد در بیمارستان جان می سپارد! خاوری همدم جسد بی جان زری می شود.

ستارخان، نخستین فیلم تاریخی حاتمی است. تهیه کننده: پرویز صیاد، اسفند 1351. درباره ستارخان و باقرخان و سرنگونی استبداد به دست مشروطه خواهان. نخستین تجربه حاتمی برای بازسازی دوره مشخصی از تاریخ ایران که با انتقاد مجلس شورای ملی رو به رو شد.

سریال تلویزیونی داستان های مولوی از مثنوی معنوی، نوروز 1353 و بار دوم شهریور 1356، شش قسمت (سلطان و کنیزک، خلیفه و اعرابی، قاضی و زن جوحی، پیر چنگی، طوطی و بازرگان و صوفی)، با حضور جمشید مشایهی، سعید امیرسلیمانی، بهروز بهنژاد، عباس مغفوریان و آتش خیر. احمد شاملو در آغاز هر قسمت این بیت از مثنوی را می خواند:

خوش تر آن باشد که سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

این سریال را باید نخستین تلاش برای روایت امروزی از ادبیات کلاسیک ایران دانست.

سریال تلویزیونی سلطان صاحب قران، آبان 1354، سیزده قسمت. درباره امیرکبیر و ناصرالدین شاه قاجار بر پایه روزنامه صور اسرافیل، تاریخ بیداری ایرانیان، امیرکبیر و ایران نوشته فریدون آدمیت و آسیای هفت سنگ نوشته دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی. بحث ها بر سر این سریال تا یک سال پس از پخش سریال ادامه داشت تا این که به سال 1356 باز از تلویزیون پخش شد و نقدهای تازه ای بر آن صورت گرفت. پس از انقلاب نیز در زمان ریاست محمد هاشمی بر صدا و سیما از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. اعلام: امیرکبیر، ناصرالدین شاه، مهد علیا، اتابک، میرزا آقاخان نوری، عزت الدوله همسر امیر و خواهر شاه، جیران دختر باغبان، ملیجک.

سوته دلان، 1356، با آهنگی از ارکستر موسیقی ملی ایران. از احساسی ترین و عاطفی ترین فیلم های حاتمی است. دیالوگ ماندگار از زبان حبیب: همه عمر دیر رسیدیم. این دیالوگ، درون مایه فیلم را تشکیل می دهد حبیب در جوانی می خواسته با دخترخاله شیرازی خود ازدواج کند ولی هم خود و هم او را تا پیری معطل کرده است. مجید که خل وضع است با اقدس ازدواج می کند. همسر او خانم عفیفی نیست ولی تنها کسی که در خانواده آن ها موفقیتی به دست می آورد همین مجید خل و چل است. مجید از وضع سابق همسرش آگاه می شود و در مسیر امام زاده داود جان می دهد.

حاجی واشنگتن 1361، بر پایه کتاب اسکندر دلدم. نخستین ساخته حاتمی پس از انقلاب که توقیف شد، از ناب ترین تجربه های حاتمی در فرم است، سفرنامه مصور حاجی حسینقلی خان صدرالسلطنه و دیلماج خود میرزا محمود به ینگه دنیا است. ما قرار است ماجرای سفر نخستین سفیر ایران در آمریکا را بشنویم ولی آرام آرام از ظاهر به باطن می رویم و به درون سفیر سرک می کشیم. او در عید قربان گوسفندی را قربانی می کند و درنتیجه به لقب حاجی واشنگتن مفتخر می شود! حاجی بر اثر دوری از دخترش مهرالنساء دیوانه می شود، سفارت دیگر پولی ندارد و او مترجم و دربان و باغبان باشی و کالسکه چی و آشپز را بیرون می کند. سرخپوستی فراری به سفارت پناهنده می شود و حاجی به وی پناه می دهد. حاجی دچار حمله صرع می شود و سرخ پوست بیرون می رود تا برای او طبیب بیاورد که با گلوله پلیس از پا در می آید. حاجی در یک مسابقه تیراندازی، شعله شمع را هدف می گیرد، جلیقه ضد گلوله ای را به عنوان جایزه به او می دهند. او می خواهد جلیقه را برای ناصرالدین شاه سوغات برد ولی آن را دور می اندازد. حاتمی می خواست فیلم را در امریکا پر کند که نشد بعد به فرانسه رضا داد و آن هم ممکن نیامد پس به چینه چیتای ایتالیا رفت. از همین رو نماها بسته و دکور به شدت ساختگی جلوه می کند. البته همین دکور ساختگی به کمک قصه می آید و پوچ بودن زندگی غربی و بی اعتباری نظام قاجار و پوسیدگی استبداد آسیایی را به نمایش می گذارد. غم غربت و تنهایی پرغوغای حاجی در واشنگتن، فرصتی را فراهم می آورد تا از تضاد کهنه و نو و جنگ ایران کهن و نوین سخن گفته شود.

کمال الملک، 1362، درباره زندگی کمال الملک نقاش دربار ناصرالدین شاه. ناصرالدین شاه کمال الملک تا ناصرالدین شاه سلطان صاحب قران تفاوت ها دارد. قرینگی و تعادل و توازن با نقاشی کلاسیک ایرانی همخوانی دارد. تصاویر فیلم همچون بسیاری از آثار حاتمی تخت است و عمق ندارد. سنگینی و نقطه ثقل دوربین حاتمی بر سمت راست افتاده است به عکس آثار سینمایی دیگر که به تقلید از غربی ها به جهت چپ تمایل دارند. حرکت دوربین نیز همچون ط فارسی از راست به چپ است. کمال الملک هنگامی که به گذشته رجوع می کند، خودش هم در گوشه قاب تصویر دیده می شود و در واقع دنیای مضاعفی را رقم می زند که تا این تاریخ در آثار حاتمی سابقه نداشت. انزوای اهل هنر در نظام های استبدادی به روشنی نمایانده می شود. دیالوگ های ماندگار: دامن هنر این ملک همیشه آلوده است، از حافظ تا من. رضاشاه به کمال الملک: این چه سماجتیه که اهل هنر داره در نبوسیدن دست قدرت؟

جعفرخان از فرنگ برگشته، 1365 بر پایه نمایش نامه حسن مقدم (علی نوروز). اعلام: جعفر، زینت دخترعموی جعفرخان، کاروت (هویج) توله سگ جعفر، حاج علی اکبر چلویی، دایی جعفر. نخستین فیلم کمدی پس از انقلاب. فیلم توقیف شد، چندی بعد محمد متوسلانی مقداری از فیلم را دور ریخت و مقداری بر آن افزود و مجوز پخش گرفت. متوسلانی نواده ای برای حاج اکبرخان تراشید و از بار طنز و تلخ فیلم کاست و به آن بار عاطفی بخشید.

سریال پانزده قسمتی جاده ابریشم یا هزاردستان، که حاصل هزاران روز تلاش حاتمی بود. وی برای نگارش فیلم نامه زحمت بسیار برد. سر خود را از ته تراشید تا رویش نشود از خانه بیرون برود و بتواند در تنهایی به آفرینش بپردازد. برای این کار اصلی ترین محله های تهران قدیم را ساخت و شهرکی را به نام شهرک تلویزیونی جاده ابریشم بنا کرد که امروزه شهرک سینمایی غزالی خوانده می شود. جانی کونتا دکورساز ایتالیایی و برنده اسکار بهترین طراحی صحنه، طرح شهرک را کشید و ولی الله خاکدان آن را به مرحله اجرا درآورد. همگی قطعات قابل جداشدن هستند و درنتیجه در هر پروژه سینمایی می توانند مورد استفاده قرار گیرند. فیلم نامه بارها تغییر کرد، ابتدا قرار بود میرزاکوچک خان و مدرس و رضاشاه هم باشند ولی حاتمی برای رفع وابستگی از ذهن تماشاگر و آزاد شدن او، شخصیت های تاریخی را از داستان خود حذف کرد. ساخت آن به سال 1358 آغاز شد و سال 1366 به انجام رسید. به سال 1367 از تلویزیون پحش شد و به سال 1371 برای بار دوم روی صفحه تلویزویون نشست.

این سریال را باید تاریخ مردم ایران از اواخر قاجار تا ورود متفقین به تهران خواند بر خلاف کارهای تاریخی که به زندگی شاهان و درباریان پرداخته می شود. حیف که مساله عشق میرزا رضا به دختر استادش سانسور شد. کشمکش ترقی خواهی و واپس گرایی، استقلال و وابستگی و قانون و بی قانونی در این اثر به خوبی نمایانده می شود.

داستان هزاردستان:

در روز سرشماری پایتخت همه باید در خانه هایشان باشند، مفتش شش انگشتی به کمک پاسبان جواهرفروشی قازاریان را غارت می کند. در این میان تکه جواهری به امینه اقدس عروس خان مظفر تعلق دارد. خان مظفر از رییس نظمیه می خواهد که جواهر را به عروسش بازگردانند. جواهرها پیدا نی شوند به جز یک گردن آویز که اکنون در اختیار شاهزاده ای است. مفتش به یاری شعبون استخونی در شب افتتاح فیلم دختر لر غوغایی به پا می کند و گردن آویز را از شاهزاده می ربایند و به امینه اقدس باز می گردانند. مفتش با بروز جنگ جهانی دوم و اشغال پایتخت از سوی متفقین، به مشهد می رود. مفتش، رضا خوشنویس و همسرش را زیر شکنجه می گیرد تا ثروتشان را در اختیار او گذارند ولی موفق نمی شود. رضا سرانجام اقرار می کند و به گذشته باز می گردد:

اهل شکار و می خوارگی بودم که ابوالفتح صحاف بیدارم کرد و مرا به هلاک خائنان واداشت. ابتدا اسماعیل خان رییس انبار غله را به قتل آوردم و سپس متین السلطنه را. شکار سوم هزاردستان بود ولی هزاردستان به انجمن مجازات نفوذ کرد و انجمن را به انحراف کشاند. ابوالفتح دستگیر و در زندان به دست شعبان استخوانی کشته شد. من به مشهد گریختم و در آن جا داماد خوشنویس شدم. رضا آزاد می شود به شرط این که مجموعه نفیس خط هایش را به خان مظفر بفروشد و پول را به مفتش دهد. مفتش پول را می گیرد و به خان بازمی گرداند. رضا سرگرم نگارش زندگی خان می شود که در می یابد او همان هزاردستان است. شعبان به دست مفتش کشته می شود و مفتش در شب دامادی خود به دست یکی از مریدان شعبان از پا در می آید. رضا درصدد قتل هزاردستان برمی آید ولی به دست پیشکار خان از هتل به زیر افکنده می شود و جان می دهد.

مادر، 1368. مادر که مرگ را پیش روی خود می بیند از خانه سالمندان باز می گردد که بمیرد و از دو دختر و چهار پسرش می خواهد گرد هم بیایند. جاذبه مادر، خانواده را که بر اثر تجدد و زندگی شهری از هم پاشیده اند به هم پیوند می زند. فرزندان از سرتاسر ایران دور هم جمع می شوند و فرصتی فراهم می آید تا خود را بجویند. آنان سال ها پیش پدر را از دست داده اند. پدر افسری بوده که در واقعه گوهرشاد به حکم دین و ایمان از فرمان حکومت سرپیچیده و به حبس افتاده است. سرانجام مادر از میان آن ها می رود، مادری که می تواند مادر من و تو باشد. سفر رویایی برادر و خواهر به گذشته و ماشین سواری در عالم خیال یکی از به یادماندنی ترین صحنه های تاریخ سینمای ایران است. اعلام: ابراهیم، جلال الدین، ماه منیر، غلام رضا، مهدی و ماه طلعت.

دل شدگان، 1370، درباره ضبط موسیقی ایرانی در زمان احمدشاه قاجار، به مناسبت هزاره باربد به همراه نوای دل انگیز استاد محمدرضا شجریان و آهنگ سازی حسین علیزاده. حاتمی دین خود به نقاشی را در کمال الملک و دین خود به خوشنویسی را در خواستگار و هزار دستان ادا کرد و با دلشدگان در پی ادای دین به موسیقی برآمد. اعلام: خسروخان رهاوی، حسین دل نواز، شاه زاده نابینا، آقافرج بوسلیک، طاهرخان بحر نور، عیسی خان وزیر. چند موسیقی دان برای ضبط اثر خود به پاریس می روند (البته فیلم دلشدگان در بوداپست مجارستان پرشده است). در این میان کمپانی خارجی به دلیل اختلاف با سفارت ایران خدماتی ارائه نمی دهد، عیسی خان خانه خود را می فروشد و هزینه های سفر را تامین می کند. خواننده گروه به بیماری سل دچار می شود و به ناچار شاگرد خود را روانه سفر می کند. یکی از نوازندگان در اروپا می ماند تا موسیقی را به صورت علمی بیاموزد.

 

طراحی صحنه فیلم بانو ساخته داریوش مهرجویی و طراحی صحنه فیلم گذرگاه ساخته شهریار بحرانی نیز با علی حاتمی بود.

پس از درگذشت علی حاتمی نیز این فیلم ها از او بر پرده سینما نشست:

جهان پهلوان تختی، حاتمی دیالوگ های فیلم ها را پیش تر نمی نوشت و سر صحنه به بازیگر می داد چون بر این بود که بازیگر نباید دیالوگ را از بر کند و درس پس بدهد بنابراین جهان پهلوان تختی فیلم نامه داشت ولی دیالوگ نداشت. به سال 1376 بهروز افخمی فیلمی بر پایه زندگی تختی کارگردانی کرد، چیزی متفاوت از کار حاتمی ولی با نام و یاد او و با حضور لیلا حاتمی و زری خوشکام.

کمیته مجازات، 1377، روایت سینمایی از سریال هزاردستان.

طهران روزگار نو، 1378، روایت سینمایی از سریال هزاردستان.

 

حاتمی چند فیلم نامه نگاشت ولی توفیق کارگردانی آن ها را نیافت:

انحصار تنباکو.

حیات سیاس مدرس.

ملکه های برفی، درباره فوزی، ثریا و فرح، همسران محمدرضا شاه پهلوی.

فیلمنامه آخرین پیامبر درباره حضرت محمد (ص) برای دفتر پژوهش های فرهنگی.

 

فهرست منابع

معرفی و نقد فیلم های علی حاتمی، اثر غلام حیدری، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، چاپ نخست 1375 با مطالبی از احمد طالبی نژاد، میهن بهرامی، بهزاد عشقی، کامبیز کاهه، محمد رضایی راد، مهشید زمانی، شهناز مرادی کوچی، پژمان، مسعود پورمحمد، اکبر محمدآبادی، محمد جعفری، احمد امینی، پرویز دوایی، روبرت صافاریان، تهماسب صلح جو، محمد شکیبی، محمد تراب نیا، جواد طوسی، سعید عقیقی، بهنام ناطقی، بیژن حرسند، اکبر رادی، نرگس اخوان، زاون قوکاسیان، هنک وربا، اصغر عبداللهی، خسرو دهقان، محمد تهامی نژاد و برزو ماسالی.

آرشیو فیلم های محمدرضا زادهوش.

حاتمی در گذر تاریخ، فریدون جیرانی، سینما، ش 238، آذر 1375.

علی حاتمی، نوشته غلام حیدری (عباس بهارلو)، تهران: قصه، دفتر دوم از چهره های قرن بیستمی ایران، چاپ نخست زمستان 1379.

 

 اصفهان آن لاین

مینا حدادی نسب

$
0
0

مینا حدادی نسب گریمور، عروسک گردان، نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر ایران به سال 1367 در اصفهان چشم به جهان گشود.

از سال 1383 وارد هنرستان ایران شد و به تحصیل در رشته نمایش زیر نظر مصطفی شکرانی پرداخت. به سال 1385 در کلاس نویسندگی امیر صفایی پور و به سال 1386 در کلاس بازیگری علی رضا قدسیه حضور یافت.

 

از فعالیت های او است:

بازی در نمایش کودکانه جوجه کوچولو، گروه هنری سون پلاس، در نقش خانوم مرغه، 1385.

منشی صحنه نمایش کودکانه چه کسی شیر را خورد، به کارگردانی ماهرخ میری، 1385.

بازی و دستیار کارگردانی نمایش کودکانه شاخک نقره ای، به کارگردانی غزال حیدری، در نقش درخته، 1385.

نویسنده، بازیگر و کارگردان نمایش کودکانه فرشته و شیطونک، در نقش فرشته، 1386.

بازیگر و گریمور نمایش رئال ظهیره، به کارگردانی صادق فرهمند، در نقش سلمه، 1387.

بازی در پشت شیشه ها، دور نخست جشنواره جوان، به کارگردانی سمیرا اندیشه، در نقش عروسک خنگ، 1388.

عروسک گردان نمایش کودکانه شقایقی به رنگ خاک، به کارگردانی رضا قانعیان، 1388.

نمایش نامه خوانی در متن های پدر، مرغ آبی وحشی و عید پاک.

تدریس تئاتر در مهد طاها و اجرای نمایش جوجه طلای نازی، 1388.

نویسنده و کارگردان تئاتر ماجرای جنگل، دبستان فاطمه الزهرا، رتبه دوم جشنواره دانش آموزی، 1388.

بازی در نمایش تنبل خان و دیو سیاه قهوه ای، نوشته کورش نیک پیام، به کارگردانی محمدرضا حسنی، در نقش خانم معلم، 1389.

منشی صحنه فیلم مستند بر بلندای امید، به کارگردانی رضا قانعیان، 1388.

بازی در نمایش مسافرین قطار بی ریل، به کارگردانی محمدجواد صرامی، سومین جشنواره جوان، در نقش مسافر قطار، 1390.

عروسک گردانی در نمایشی به کارگردانی محمدجواد صرامی، رتبه نخست جشنواره تئاتر خیابانی عروسکی، 1390.

تئاتر کودک در مدرسه محجوب و اجرای سرود در جشنواره دانش آموزی، 1390.

منشی صحنه نمایش یک به علاوه سه، به کارگردانی کورش نیک پیام، اسفند 1390.

 اصفهان آن لاین

دارابگرد

$
0
0

داستان های داراب گرد

تهران: آشیانه کتاب

چاپ نخست 1391

96ص، رقعی

واژه نامه، مصور (رنگی).

 

دارابگرد شهری کهن است که به دست دارا پادشاه هخامنشی پایه گذاری شد. داراب شهری دایره ای شکل به شمار می رود چنان که فردوسی بزرگ می فرماید:

چو دیوار شهر اندر آورد گرد

ورا نام کردند دارابگرد

امروزه داراب شهری است در جنوب شرقی استان فارس. از آثار دیدنی این شهر باید به مسجد سنگی یا آتشکده آذرخش، نقش برجسته شاپور، مسجد جامع، کاخ آیینه، آسیاب سنگی، کاخ بهرام، تپه ها، تل ها و قلعه های باستانی، شکارگاه ساسانی، حمام مشیر، آبشار رودشور، آبشار تنگه رغز و آرامگاه پاپیرمراد اشاره داشت.

پیمان پورشکیبایی زندگی مردم دارابگرد را در هفت داستان بیان کرده است، مردمی که به این جهان آمدند، رنج کشیدند و سرانجام در گم نامی جان سپردند. کوخ نشینانی که با تن ناتوان خود آفتابگون زیستند و سایه گون رخت بربستند.

او در پیش گفتار می نویسد:

«فرهیختگان آن شهر خود شهره اند و جاویدنام، باشد که این کوتاه یادکرد از مردمان ساده و دوست داشتنی زیست بوم مهربان پرور ما، دارابگرد، نام آنان را جاوید و لبخندی بر گونه تو هم روزگار نازنین بنشاند».

پهلوان کل مورو، دلاور بی یاور، دایی شوفر، عرب سپیده و حسن آقای راستگو قهرمان های این داستان های واقعی هستند که با نثری روان برای ما حکایت می شوند. گاه تکه هایی از ادبیات فولکلوریک داراب به چشم می خورد و از همین رو در پایان کتاب، واژه نامه ای فراهم آمده است و نیز تمامی جملات به لهجه محلی، معنی شده اند.

سرانجام کتاب با سی عکس رنگی از آثار باستانی، تاریخی و طبیعی دارابگرد به پایان می رسد، کتابی که با خود طعم دلپذیر دارابی را دارد و از آن، بوی خوش بهار نارنج های داراب به مشام می رسد.

 

 اصفهان آن لاین

راه زمینی سفر به کیش

$
0
0

برای استان های دوردست، سفر هوایی می تواند آسان ترین راه برای سفر به کیش باشد ولی سفر زمینی لطف ویژه ای دارد به ویژه که می توان اتومبیل شخصی را با لندینگ کرافت به جزیره زیبای کیش برد.

برای سفر به کیش به صورت زمینی باید به استان هرمزگان بروید و از بندر لنگه، بندر چارک و یا بندر آفتاب به کیش سفر کنید.

در بندر لنگه تا ساعت یک و نیم بعد از ظهر بلیت تندرو می دهند. تندرو دو ساعت بعد به کیش می رسد. البته کشتی هم هست. کشتی به دلیل حمل مسافران زیاد و اتومبیل های آنان کندتر حرکت می کند و چهار ساعت در راه خواهد بود.

هم چنین می شود به بندر چارک رفت، چارک به کیش نزدیک تر است، تندرو تا کیش سه ربع در راه است. تا سال 1387 قایق هایی نیز از چارک به کیش حرکت می کرد ولی هم اکنون سفر به کیش تنها با گرفتن بلیت و استفاده از شناورها امکان پذیر است.

اما بندر آفتاب نزدیک ترین بندر به کیش به شمار می رود. کیش تا بندر لنگه چهل و هشت مایل دریایی، تا بندر چارک هفده مایل و تا بندر آفتاب نه مایل و نیم فاصله دارد.

 اصفهان آن لاین

دانلود مجنونم از آهنگهای تازه معین

$
0
0

مجنونم و مجنونم از تازه ترین آهنگهای معین را دانلود بفرمایید:

 

دانلود آهنگ مجنون

 

دانلود همه آهنگهای معین

 

متن آهنگ مجنونم معین:

درد و بلات غصه هات به جونم
نذار بیشتر از این چشم به رات بمونم
مجنونم و مجنونم عاشقونه می خونم
مجنونم و مجنونم بی تو من نمی تونم
بذار دستاتو تو دستام تا یه ذره آروم بشم
لیلی من باش تا مثل مجنون مجنون بشم
نذار بی تو تنها لحظه هامو پرپر کنم
دو روز دنیا رو بی تو عزیزم من سر کنم
بذار فردا باز دوباره آفتابی شه
با تو شب و روزم روشن و رویایی شه
بذار فردا باز دوباره آفتابی شه
با تو شب و روزم روشن و رویایی شه
درد و بلات غصه هات به جونم
نذار بیشتر از این چشم به رات بمونم
مجنونم و مجنونم عاشقونه می خونم
مجنونم و مجنونم بی تو من نمیتونم
شیرین قصه های من باش ای نازنین
تک گل باغ عشق من باش ای نازنین
درد و بلات غصه هات به جونم
نذار بیشتر از این چشم به رات بمونم
مجنونم و مجنونم عاشقونه می خونم
مجنونم مجنونم بی تو من نمی تونم

 اصفهان آن لاین


چیزهایی هست که نمی دانی

$
0
0

چیزهایی هست که نمیدانی فیلمی است با ریتمی بسیار بسیار آرام که جایزه ویژه هیات داوران جشنواره کارلوی واری را به دست آورده است.

فیلم از عشق می گوید، عشقی روشن فکرانه و ملایم که بیننده را تا پایان با خود می کشاند. شاید عاشقانه ای به این آرامی تاکنون به نمایش درنیامده باشد. هر از چندی به نظر می رسد ریتم فیلم تندتر شود، شاید زلزله ای بیاید و یا معجزه ای رخ دهد ولی داستان همان گونه نرم و لطیف پیش می رود تا به انجام رسد.

شخصیت اصلی فیلم یک تحصیل کرده روشن فکر است زمانی می خواسته جهان را تغییر دهد ولی حالا راننده آژانس شده است.

هنگامی که از او چیزی می پرسند هیچ نمی گوید، در برابر پرسش ها نیز اغلب سکوت می کند، سکوتی که گاه توهین نیز قلمداد می شود. همین شده که معشوق خود را از دست داده است.

یکی از مسافران تازه او خانمی است که با هم به کوه می روند. علی داستان عشقش را برای او بازگو می کند. این مسافر بروز دادن عشق را آسان می داند و علی آن را کاری بس دشوار می پندارد. خانم مسافر گوشی موبایل را بر می دارد و می گوید این جوری باید می گفتی: یه چیزهایی هست که نمی دونی.

علی به خانه و یا غار خود باز می گردد و می بیند صدای آن خانم روی پیغام گیر گوشی اش ضبط شده، او برای تمرین، شماره خانه او را گرفته بود. آیا واقعا چیزهایی هست که علی نمی داند؟

علی با شتاب به خانه او می رود. رفته است. سریع به فرودگاه می رود، شوهر خانم از خارج آمده و بچه شان را همراه آورده است!

دیالوگ زیبا:

تهرون نصفه شبا همش این قدر شلوغه؟

وقتی قراره فرداش زلزله بیاد.

 

کارگردان و تدوین گر:

فردین صاحب الزمانی

تهیه کننده: منیژه حکمت

فیلمنامه: پیام یزدانی و فردین صاحب زمانی

بازی گران:

علی مصفا در نقش علی پرنس

لیلا حاتمی در نقش مسافر تاکسی

پیام یزدانی در نقش مترجم

مهتاب کرامتی در نقش سیما

1389

 

 

 اصفهان آن لاین

اندیمشک

$
0
0

اندیمشک شهری است در استان خوزستان و در نزدیکی دزفول که به سال 1220 قمری به دست حاج صالح محمدخان مکری فرمانروای شوشتر و دزفول پایه گذاری شد و از این جهت آن جا را صالح آباد خواندند. ویرانه های قلعه صالح آباد هنوز در اطراف اندیمشک به چشم می خورد.

فرهنگستان زبان و ادب فارسی به سال 1314ش نام صالح آباد را به اندیمشک تغییر داد، اندیمشک نام قدیم دزفول بود چنان که تا قرن ششم هجری به دزفول، اندامش یا اندامشک می گفتند (1).

ظاهرا پیشوند اندی اشاره به طایفه ای از آریایی ها دارد (2). نیز می تواند به معنی اندود بودن خاک آن با مشک باشد. (3) هم چنین گفته اند آهوان بسیاری در این جا بود که مشک فراوانی از آن ها به دست می آمد. (4). شاید هم اندیمشک نام یکی از رومیانی باشد که شاپور آن ها را به اسارت گرفت و به کارهای عمرانی واداشت. (5)

اندیمشک با راه افتادن ریل قطار به سال 1317 رونقی بسیار گرفت.

آثار باستانی اندیمشک عبارت اند از خرابه های شهر کهن لور، ایوان کرخه و پل دوره ساسانی بر رودخانه کرخه. (6)

هم چنین از نقاط دیدنی آن می توان به سد دز و سد کرخه اشاره کرد. سد خاکی کرخه بزرگ ترین سد ایران و یازدهمین سد جهان به لحاظ مخزن و بدنه به شمار می رود. سد دز افزون بر تولید برق، دریاچه ای را پدید آورده که به لحاظ گردشگری دارای اهمیت است.

بخشی از آب دز و کرخه به مصرف کشاورزی می رسد و گندم و جو و چغندر قند به صورت انبوه کاشته می شود ولی اندیمشک به لحاظ میوه و تره بار در تنگنا قرار دارد.

دامداری در اندیمشک صورت مکانیزه یافته است و دامداران اندیمشکی، محصولات لبنی عالی تولید می کنند یکی از این محصولات، سرشیر گاومیش است.

اندیمشک در جنگ تحمیلی آسیب بسیاری دید، در روزهای نخست جنگ، هواپیماهای عراقی با پیش دستی، تمام هواپیماهای نیروی هوایی اندیمشک را نابود کردند، سپس پادگان دوکوهه بمباران شد و سربازان ایرانی پیش از پیاده شدن از قطار به شهادت رسیدند.

اندیمشک مرکزی برای اعزام نیرو به جبهه ها بود و از همین رو بارها مورد حملات ناجوان مردانه قرار گرفت، گاه هواپیماهای عراقی یک ساعت روی شهر مانور می دادند و بمب می ریختند.

اکنون اندیمشک یکی از شهرهایی است که مورد بازدید کاروان های راهیان نور قرار می گیرد. نمایشگاه نوروزی پایگاه هوایی وحدتی در اندیمشک جاذبه ویژه ای برای کاروان ها دارد. در این جا هواپیماهای شکاری با صدای مهیبی مانور می دهند، گروه سرود نیروی هوایی سرودهای ملی را اجرا می کند، انواع هواپیماهای جنگی به نمایش در می آیند و بازدیدکنندگان می توانند ضمن آشنایی با شیوه کارکرد آن ها در کنارشان عکس و فیلم بگیرند. عبرتی برای این که بشر چگونه وقت و اندیشه خود را صرف ساخت سلاح های کشتار جمعی می کند. البته به حکم عقل و شرع ما هم مجبور به داشتن و ساختن این سلاح ها هستیم.

سوگمندانه بیشتر جوانان اندیمشک بی کارند و پربودن چای خانه ها از جوانان از نشانه های بی کاری است. شمار چای خانه ها نیز نسبت به گستره شهر و جمعیت آن زیاد است.

پس از چای خانه ها باشگاه های ورزشی در اکثریت هستند و در بیشتر روزهای سال به فعالیت سرگرم اند.

در اندیمشک گویش های لری و کردی شنیده می شود.

اندیمشک شهری کوچک است ولی مراکز خرید بزرگ و گوناگون دارد و دسترسی آن به نقاط دیگر آسان است. اتوبوس های اصفهان به دزفول و اصفهان به شوشتر ابتدا وارد اندیمشک می شوند. وسیله حمل و نقل از اندیمشک به دزفول، دهلران، شوش و اهواز حتی در روزهای تعطیل به آسانی فراهم است. ریل راه آهن نیز اندیمشک را به تهران وصل می کند.

به لحاظ مراکز اقامتی نیز اندیمشک بر شوش، شوشتر و حتی دزفول برتری دارد به گونه ای که می توان در اندیمشک اقامت گزید و سپس در دزفول، شوش و شوشتر به گردش پرداخت.

درخت اوکالیپتوس در اندیمشک نیز همچون نقاط دیگر استان خوزستان خوب رشد می کند ولی درختکاری زیبایی در شهر انجام نشده و در پارک ها تاکید بر چمن است. خیابان امام خمینی اصلی ترین خیابان شهر به شمار می رود (7).

مردم دزفول و اندیمشک با یکدیگر خوب نیستند. از یک دزفولی خواستم چیزهای دیدنی اندیمشک را معرفی کند.

در پاسخم گفت: اندیمشک خیلی چیزها داره، پرتقال دزفولو داره، سد دزفولو داره...! (8)

 

فهرست منابع

1. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، زیر «اندیمشک» و «دزفول».

2. فرهنگ جامع دی ها و آبادی های اصفهان، محمد مهریار، اصفهان: فرهنگ مردم، چاپ نخست 1382، ص 167.

3. نام شهرها و برخی آبادی های کهن ایران، محمد مهریار، اصفهان: رنگینه، چاپ نخست 1389، ص 201.

4. اندیمشک سنگربان کرخه و دز، دفترک شهرداری اندیمشک به مناسبت نوروز 1391، ص 1.

5. مجمل التواریخ و القصص، از ناشناس، به تصحیح نجم الدین سیف آبادی، آلمان، 2000م، ص 54.

6. «اندیمشک»، مژگان نظامی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر محمدکاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ نخست 1380، ج 10، ص 366.

7. تحقیقات محلی محمدرضا زادهوش در اندیمشک، نوروز 1391.

8. تحقیقات محلی محمدرضا زادهوش در دزفول، نوروز 1391.

 

 

 

 

 اصفهان آن لاین

دانلود آهنگ روز معلم

$
0
0

برای روز معلم می توانید این سرود را به اجرا درآورید و یا دست کم آن را در برنامه صبجگاه پخش کنید:

معلم ای فروغ جاودانی، معلم مهر پاک آسمانی

معلم ای چراغ راه دانش، معلم آیه های مهربانی

مرا ازجهل و نادانی رها کن، مرا باعلم و ایمان و خدا کن

بیا ای گل تو از گهواره تا گور، مرا باعلم و دانش آشنا کن

بیا ای گل تو از گهواره تا گور، مرا باعلم و دانش آشنا کن

 

دلی شفاف چون آیینه داری، محبت و صفا در سینه داری

اگر داری گهی اخمی به چهره، ولی بی شک دلی بی کینه داری

معلم ای بهار آفرینش، تو هستی افتخار آفرینش

معلم ای بهار آفرینش، تو هستی افتخار آفرینش

 

تو هستی گوهر نایاب دریا، عجب دارم ز کار آفرینش

معلم ای فروغ جاودانی، معلم مهر پاک آسمانی

معلم ای چراغ راه دانش، معلم آیه های مهربانی

مرا ازجهل و نادانی رها کن، مرا با علم و ایمان و خدا کن

بیا ای گل تو از گهواره تا گور، مرا با علم و دانش آشنا کن

دلی شفاف چون آیینه داری، محبت و صفا در سینه داری

اگر داری گهی اخمی به چهره، ولی بی شک دلی بی کینه داری

تو می خواندی الفبای رشادت، تو گفتی راه ایمان و سعادت

به مردانی که رفتند عاشقانه، تو دادی درس ایثار و شهادت

به مردانی که رفتند عاشقانه، تو دادی درس ایثار و شهادت

دانلود آهنگ معلم

در همین زمینه:

مقام معلم در کلام سعدی

شعر معلم ایرج میرزا

شعر مقام معلم از استاد شهریار

تاریخچه روز معلم در ایران و جهان: از شهادت دکتر ابوالحسن خانعلی تا شهادت استاد مطهری

معلم شهید: زندگینامه استاد شهید مرتضی مطهری

شعر معلم

شعر معلم به مناسبت روز معلم

شعری برای معلم و گرامیداشت معلم

شعری به مناسبت هفته بزرگداشت معلم

تبریک روز معلم با شعر

شعر برای روز معلم

شعر روز معلم

اس ام اس و پیامک: روز معلم مبارک باد

شعر نو درباره معلم

پوستر روز معلم

پوستر معلم

 

 اصفهان آن لاین

پایان دوم از یعقوب غفاری

$
0
0

فیلم پایان دوم اثری عاشقانه و فلسفی به شمار می رود.

یعقوب غفاری که همکاری با داوود میرباقری، پرویز شیخ طادی، محمدحسین لطیفی و علی شاه حاتمی را در کارنامه خود دارد اکنون نخستین فیلم خود را کارگردانی کرده است.

پایان دوم ضعف های بسیار دارد و پرداخت آن به گونه ای است که مخاطب را خسته می کند؛ اما موضوع آن تازه است.

عشقی که در فیلم روی می دهد، موضوع جهان های متوالی را پیش می کشد.

رویا عشقی رویایی به آرمان پیدا می کند. آرمان معمار است و او نیز به رویا دلبسته می شود. سردیس باستانی ایران از دوران ساسانی که برای مدت کوتاهی از خارج به ایران می آید و در موزه به نمایش در می آید این مهر و محبت را ایجاد می کند. قلب روی سردیس برای نخستین بار در ایران و جهان به کار رفته است. اما آن دو، دو سال تفاوت زمانی دارند، تنها می توانند با یکدیگر چت کنند ولی قرار گذاشتن با یکدیگر ممکن نیست.

آرمان، موزه هنر شهر را بنابر سلیقه های رویا طراحی می کند و سرانجام هنگامی که می خواهد انگشتر بر جای مانده رویا را به دانشکده ببرد و پس بدهد تصادف می کند و می میرد. رویا نشانی او را جویا می شود ولی در می یابد که آرمان درگذشته است. رویا به امید، خواستگار پر و پا قرص خود که خلبان هواپیما است پاسخ مثبت می دهد.

رویا پس از بالارفتن از پله های عاشقی درمی یابد که باید پرونده این عشق را ببندد چون آرمان دست نیافتنی است ولی همان گونه که با رفتن سردیس از ایران، هویت ایران برجای می ماند، با از دست رفتن آرمان بازهم می توان عاشق بود و عشق ورزید. باید به امید دل بست آرمان نیز چیزهایی به او می بخشد، اشک به چشمانش می آورد، گریستن را به وی می آموزاند و جوانه عشق را در دلش بارور می کند.

فیلم دو پایان دارد، پایان اول و پایان دوم.

دیالوگ زیبا از زبان امید: این قدر منتظرت می مونم تا بگی نه.

 

نویسنده و کارگردان:

یعقوب غفاری

با صدا و تصویر رضا صادقی روی تیتراژ برای نخستین بار در سینما

بازی گران:

آنا نعمتی در نقش باستان شناسی به نام رویا

سیدبهنام ابطحی در نقش مهندس آرمان عظیم پور

زیبا بروفه در نقش دکتر گیتی علی پور، پزشک روان شناس

محسن روشن

یعقوب غفاری در نقش امید

محمود کلاری

مهدی فقیه

1389

 

 

 

 

 اصفهان آن لاین

دانلود دلم تنگته از آخرین آهنگهای معین

$
0
0

این روزها معین عزیز شاهکار دیگری را تقدیم دوستدارانش کرده است: آهنگ دلم تنگه یا دلم تنگته یا دلتنگم.

آهنگ دلم تنگه معین را می توانید از این جا دانلود بفرمایید:

 

دانلود آهنگ دلم تنگه

 

دانلود آهنگهای قدیمی و جدید معین

 

 

این هم متن آهنگ دلم تنگه معین:

با حس عجیبی، با حال غریبی / دلم تنگته

پر از عشق و عادت، بدون حسادت / دلم تنگته

گله بی گلایه، بدون کنایه / دلم تنگته

پر از فکر رنگی، یه جور قشنگی / دلم تنگته

تو جایی که هیشکی، واسه هیشکی نیستو، همه دل پریشن!

دلم تنگه تنگه، واسه خاطراتت، که کهنه نمی شن

دلم تنگه تنگه برای یه لحظه، کناره تو بودن

یه شب شد هزار شب، که خاموش و خوابن / چراغای روشن

 

منه دل شکسته، با این فکر خسته / دلم تنگته

با چشمای نمناک، تر و ابری و پاک / دلم تنگته

ببین که چه ساده، بدون اراده / دلم تنگته!

مثله این ترانه، چقدر عاشقانه / دلم تنگته

دلم تنگته…

یه شب شد هزار شب، که دل غنچه ما، قرار بوده واشه

تو نیستی که دنیا، بسازم نرقصه، به کامم نباشه

چقدر، منتظرشم، که شاید از این عشق، سراغی بگیری!

کجا، کی؟ کدوم روز؟ / منو با تمام دلت می پذیری؟

منه دل شکسته، با این فکر خسته / دلم تنگته

با چشمای نمناک، تر و ابری و پاک / دلم تنگته

ببین که چه ساده، بدون اراده / دلم تنگته!

مثه این ترانه، چقدر عاشقانه / دلم تنگته

دلم تنگته…

 

 

 اصفهان آن لاین

فیلم چشم از جمیل رستمی

$
0
0

فیلم چشم داستان یک کارگردان سینما به نام بردیا است. در شب سالگرد ازدواج او، هیچ کس حضور ندارد، پدر و مادر خودش، پدر و مادر همسرش و دوستانشان فقط روی تلفن پیغام می گذارند.

شگفت تر این که همسرش ژوان نیز حاضر نیست. او مدت ها است روی موسیقی محلی کار می کند و قصد دارد کتابی در این زمینه به چاپ رساند. این دو زوج بچه ای هم ندارند و بیشتر وقت خود را بیرون از خانه و دور از یکدیگر می گذرانند.

در این میان بردیا با دخترخانمی به نام مهتاب تقوی در رستوران آشنا می شود که می خواهد بازیگر شود. از او تست بازیگری می گیرد و کم کم با هم قرارهای دیگری بیرون از محل کار می گذارند. عکس های خصوصی بردیا و مهتاب به دست ژوان می رسد. در این میان او پس از سال ها باردار شده ولی حتی فرصتی پیش نیامده تا داستان حاملگی خود را بازگو کند. او نمی تواند بچه را نگاه دارد ولی چون بردیا بچه می خواهد به تمام مشکلات تن می دهد و آن را سقط نمی کند.

مهتاب جملاتی عاشقانه را به خواست بردیا و به محض تست بازیگری بر زبان می آورد و باز فایل این جملات به دست ژوان می رسد.

اما عکس برداری از بردیا و مهتاب به دست دستیار کارگردان و به خواست خود کارگردان انجام شده و به دست ژوان رسیده بود. فایل صوتی را نیز همو برای ژوان فرستاده بود تا توجه او را جلب کند.

اما ژوان این داستان قلابی را باور می کند. به رستوران می رود و با مهتاب درگیر می شود. مهتاب در دم به قتل می رسد و ژوان و بچه در بیمارستان از دار فانی می روند.

سخن گفتن از موسیقی محلی باز نشانی از دو فیلم پیشین جمیل رستمی دارد که همه داستان آن دو فیلم بومی و کردی بودند.

لباس کردی در فیلم دیده می شود، موسیقی کردی به گوش می رسد و نام شخصیت های چشم نیز کردی است.

آیا بردیا که به خاطر مشکلات مالی به ساخت یک فیلم کمدی کم ارزش روی آورده است نیز نشانی از خود جمیل رستمی را با خود دارد؟

 

چشم

کارگردان: جمیل رستمی

فیلمنامه: شاهد سلطانی آزاد و حمید سلیمی

بازی گران:

مهدی احمدی در نقش بردیا

لادن مستوفی در نقش ژوان سهرابی

افسانه پاکرو در نقش مهتاب تقوی

نازنین فراهانی در نقش افسانه دوست ژوان

1389

 

 اصفهان آن لاین

مجید عشقی

$
0
0

مهندس مجید عشقی نژاد خطاط، آوازخوان، موسیقی دان، خوشنویس و هنرمند ایرانی به سال 1346 در اصفهان چشم به جهان گشود.

در دوران دبیرستان برنامه صبحگاهی اجرا می کرد و از دانش آموزان فعال بود. سهیلیان مدیر دبیرستان که بازی های او را با قلم نی دیده بود وی را به ساختمان کوفی در خیابان عبدالرزاق اصفهانی برد.

این بود که به انجمن خوشنویسان اصفهان پیوست و مقدمات خط نستعلیق را از استاد کریمی فراگرفت. سپس متوسط و خوش را پی گرفت و به سال 1364 درجه عالی را دریافت کرد. آن گاه در تهران به نزد امیرخانی و شیرازی شتافت. ثلث و نسخ را از شادروان استاد حبیب الله فضائلی آموخت و نستعلیق را باز در محضر استاد علی فرزانه دنبال کرد.

از خطوط قدما نیز هیچ گاه غافل نبود و از آثار میرزا غلام رضا خوشنویس اصفهانی، میرحسین ترک و میرزا کاظم الهام گرفت. او همواره رجوع به اصل آثار را الهام بخش هنرمند می داند و خود مرقعاتی را گردآورده است.

پس از این، رشته مخابرات را در دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تهران پی گرفت و به سال 1370 دانش آموخته شد.

آن گاه به زادگاهش بازگشت و مدیریت شرکت مخابرات اصفهان را برعهده گرفت. او اکنون مدیرعامل شرکت شاوررایانه و عضو هیات مدیره شرکت ایران گیت است.

وی آواز حرفه ای را پنج سال در مکتب تهران و دو سال در مکتب اصفهان فراگرفت. از استادان آواز او باید به شاپور رحیمی، علی اصغر شاهزیدی و سعیدی اشاره داشت.

مهندس عشقینژاد ضرب را خود دنبال می کند و گاه دستی نیز به سه تار می زند و در این زمینه از استادش پیرنیاکان در دانشگاه تهران یاد می کند.

قلم صنع گنجینه ای از خطوط گذشتگان و شناخت بزرگان نستعلیق کشور از آثار او است که به زودی انتشار خواهد یافت.

وی به سال 1389 درجه فوق ممتاز را از انجمن خوشنویسان ایران به دست آورد. نخستین نمایشگاه آثار خوشنویسی مهندس عشقی در برگیرنده انواع خطوط و چند قالب چلیپا، سطر، سیاه مشق، کتابت و خط جلی در زمستان 1390 در خانه نقش اصفهان برپا شد.

از او دلیل کم کاری در زمینه بر پایی نمایشگاه را جویا می شوم.

می گوید:

این گونه می اندیشم که خوشنویس باید حرفی برای گفتن داشته باشد، کسی که برای بازدید به نمایشگاه می آید، توقع دارد که خوشنویس یک احساس لطیفی را به او منتقل کند. من احساس می کردم که احساسی برای ارائه و چیز قابل عرضه ای ندارم از همین رو از برپایی نمایشگاه اکراه داشتم. گذشته از این، کارم فقط خطاطی نیست و وقت زیادی ندارم.

البته بیفزایم که خیلی ها گله مند هستند که وقت نمی کنند، ولی بنده بر این هستم که در پس این جهان محدود، یک فضای نامحدود و بی زمانی وجود دارد. این انسان است که زمان را خلق می کند و بنابراین خواستن توانستن است. بنده خودم از کسانی هستم که وقت کم دارم و در تنگنا هستم ولی وقت هنری را در برنامه روزانه تولید کرده ام.

 

اشعار را بر چه مبنایی گزینش می کنید؟

انتخاب شعر واقعا کار دشواری است، استاد شجریان می فرماید: آن قدر که برای انتخاب شعر وقت می گذارم تمرین نمی کنم. خوشنویس باید با روح شاعر ارتباط برقرار کند تا بتواند اثری بر پایه آن بیافریند. خطاط، حس شاعر را درک می کند و بخش عمده ای از احساسش را از شاعر می گیرد.

به جز حافظ، سعدی، فردوسی و مولوی که هر ایرانی باید ارتباط قلبی با آن ها داشته باشد و بشناسدشان، روی فروغی بسطامی و عطار نیشابوری تکیه کرده ام. کل دیوان اشعار فروغی و عطار را دور زده ام تا این اشعار را از میانشان برگزیده ام. قوت شعر خواجوی کرمانی را نیز می پسندم.

 

تذهیب ها را چگونه با کار خود هماهنگ می کنید؟

بعضی هنرها به جای تعامل با یکدیگر تقابل دارند. به عنوان مثال می بینید که در یک کنسرت، تارزن و آوازخوان دعوایشان است و هرکدام می خواهد خودش را نشان بدهد. من نظراتم را به تذهیب کار می دهم و او هم به من و سپس همکاری را آغاز می کنیم. خطاط و تذهیب کار باید در کنار یکدیگر تلاش کنند.

 

 

 اصفهان آن لاین


اهواز

$
0
0

اهواز یکی از پایتخت های اردوان چهارم اشکانی بوده و هم اکنون مرکز استان خوزستان و از معدود شهرهایی است که رودخانه ای از آن می گذرد.

رودخانه کارون با پیچ و تاب فراوان، کلان شهر اهواز را به دو نیمه شرقی و غربی تقسیم می کند. کارون پر آب ترین و طولانی ترین رودخانه ایران است.

شهرداری اهواز از سال 1390 تصمیم گرفته است دو سوی کارون را همچون زاینده رود اصفهان به پارک تبدیل کند (1).

روی کارون هشت پل ایجاد شده که قدیمی ترین آن ها پل سفید و پل سیاه است. پل سفید را آلمانی ها ساخته اند و چهارمین پل فولادی جهان است.

پل سفید که به آن پل هلالی و پل معلق نیز می گویند، نماد اهواز به شمار می رود و از روی پل سیاه قطار باری می گذرد.

نام اهواز در ابتدا هرمزد اردشیر بود یعنی داده خداوند به اردشیر و عوام به آن هرمشیر می گفتند. اعراب آن را سوق الاهواز خواندند و در دوران قاجاریه، ناصری یا ناصریه نام گرفت. به سال 1314ش هیات وزیران نام آن را به اهواز تغییر داد.

می گویند اهواز جمع هوز است و هوز عربی شده خوز (2). خوز به معنی شکر است چون کشت نیشکر در اهواز رواج دارد.

هوز می تواند صورت فارسی شده حوز هم باشد (3).

علامه دهخدا می گوید که خوزها طایفه ای جنگجو بوده اند (4).

در گرشاسب نامه آمده است:

بدادیمش اهواز و ده پاره شهر

همی زین فزون تر ز ما یافت بهر

فردوسی بزرگ شاعری است که بارها از اهواز نام می برد:

که باشد که پیوند سام سوار

نخواهد از اهواز تا قندهار

پس از او عطار نیشابوری، فخرالدین اسعد گرگانی، انوری ابیوردی، قاآنی و ادیب الممالک فراهانی نیز نام اهواز را در اشعار خود آورده اند.

در شهر اهواز درختانی همچون سدر، گز، اکالیپتوس، آکاسیا و خرزهره دیده می شود.

بیشتر امکانات شهری اهواز در حوالی بازار امام خمینی متمرکز شده است و محله کیان پارس از محلات اعیان نشین شهر به شمار می رود.

 

از آثار باستانی اهواز می توان به این ها اشاره داشت:

آرامگاه علی بن مهزیار اهوازی که آن را به کلی نوسازی کرده اند.

ویرانه های شهر کهن دوره ساسانی در شمال شرقی اهواز (5).

پل و سد قدیمی شادروان که در دوران ساسانیان برای جلوگیری از طغیان کارون بر روی این رود ایجاد شد.

سرای بهبهانی در بازار اهواز، از دوران قاجار.

بنای قدیمی آجرکاری، سر خیابان شهید خوانساری.

سرای عجم که به سال 1382 با شماره 10875 به ثبت ملی رسید. این بنا در گذشته یکی از کاروانسراهای شیخ خزعل بوده است و اکنون به عنوان انبار از آن استفاده می شود.

خانه دادرس بنایی قاجاری است که به سال 1382 به شماره 9764 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.

منزل نفیسی روبه روی پارکینگ کارون که در اسفند 1379 به شماره 3494 به ثبت آثار ملی رسید.

میدان چهارشیر که اکنون شهید بندر خوانده می شود. این میدان به سال 1338 ایجاد شد و در دهم دی 1381 به شماره 7040 به ثبت آثار ملی رسید.

دبیرستان شاپور که امروزه آن را مصطفی خمینی می خوانند. این بنا به سال 1379 به شماره 3610 به ثبت آثار ملی رسید.

بیمارستان جندی شاپور که اکنون امام خمینی نام دارد. این بیمارستان یادگاری است از دوران پهلوی اول و در دهم دی 1381 به شماره 7041 به ثبت آثار ملی رسید.

منازل سازمانی راه آهن یا هشت بنگله در دوران پهلوی اول ساخته شد. این ساختمان ها در بیست و هفتم بهمن 1378 به شماره 2575 به ثبت آثار ملی رسید. خانه حاج یعقوب سبهانی رییس قطار باری درگذشته به سال 1386 از همگی شاخص تر است.

منازل مسکونی راه آهن از دوران پهلوی اول به یادگار مانده و به سال 1387 به شماره 2587 به ثبت آثار ملی رسیده است.

ساختمان سه گوش دانشکده ادبیات. این بنا را مهندس آندره گدار آلمانی به سال 1313 برای بانک ملی ایران برپا کرد. سپس در اختیار دانشگاه جندی شاپور قرار داده شد و اکنون از آن به عنوان دانشکده ادبیات دانشگاه شهید چمران استفاده می شود. ساختمان سه گوش در بیست و ششم آبان 1378 به شماره 2497 به ثبت آثار ملی رسید.

کوشک حمیدیه در شهر حمیدیه در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی ساخته شد و در پنجم تیر 1380 به شماره 3980 به ثبت آثار ملی رسید.

دانش سرای مقدماتی بنایی از دوره پهلوی اول است و در بیست و پنجم اسفند 1378 به شماره 2605 به ثبت آثار ملی کشور رسید.

سیلوی اهواز به سال 1315 بنا شد و یکی از قدیمی ترین سیلوهای کشور به شمار می رود.

منزل ماپار در دوران پهلوی اول ساخته شد و در بیستم شهریور 1380 به شماره 4226 به ثبت آثار ملی رسید.

خانه معین التجار از دوره قاجاریه که زمانی گمرک اهواز بود، سپس بانک شاهنشاهی و در واقع نخستین بانک اهواز در آن جا شکل گرفت و پس از این به انبار تبدیل شد. اکنون آن را میراث فرهنگی در اختیار گرفته است و مرمت می کند. این بنا در آبان ماه سال 1377 به شماره 2158 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.

بازار یا کاروان سرای معین التجار از دوره قاجاریه.

معاونت صنایع دستی میراث فرهنگی اهواز که ساختمان آن از دوره پهلوی است و به سال 1388 به ثبت رسید.

مسجد جامع اهواز از دوره قاجاریه که به کلی آن را نوسازی کرده اند.

محله عامری ها در ساحل کارون که قدیمی ترین محله اهواز است.

 

از دیدنی های اهواز است:

موزه علم و طبیعت، بلوار گلستان.

موزه تاریخ طبیعی استان خوزستان، بلوار گلستان.

جزیره های پنج گانه کارون.

موزه هنرهای معاصر اهواز، بلوار ساحلی شهید فهمیده.

آبشار رنگین کمان، پل هفتم اهواز.

آبنمای موزیکال در پارک زیتون، خیابان زیتون (6).

 

فهرست منابع

1. تحقیقات محلی محمدرضا زادهوش در اهواز، نوروز 1391.

2. نام شهرها و برخی آبادی های کهن ایران، محمد مهریار، اصفهان: رنگینه، چاپ نخست 1389، ص 201 تا 202.

3. معجم البلدان، یاقوت حموی، بیروت، 1979م، ج 1، ص 284.

4. لغت نامه، علی اکبر دهخدا. زیر «اهواز».

5. «اهواز»، مژگان نظامی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر محمدکاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ نخست 1380، ج 10، ص 485.

6. نقشه نوروزی کلانشهر اهواز، شهرداری اهواز، 1391.

 

 

 اصفهان آن لاین

محمدرضا عرب

$
0
0

محمدرضا عرب منتقد، نویسنده، مدرس، عکاس، تهیه کننده، مستندساز و کارگردان سینما و تلویزیون ایران به سال 1345 در جنوب تهران چشم به جهان گشود.

از نوجوانی هنرجو بود. با نقدنویسی در مجلات آغاز کرد که از مهم ترین آن ها باید به نقد فیلم مادر ساخته علی حاتمی در مجله زن روز اشاره داشت.

در جوانی به ساخت فیلم کوتاه روی آورد. به سال 1371 مستند داستانی چون کوه را ساخت و پس از این، چندین فیلم مستند و کوتاه ارائه داد:

ایستاده در باد.

زمین سوخته، برنده جایزه زیتون بلورین از انجمن سینماگران آزاد ایران، 1380.

کندوان، دیار آفتاب.

صدای روشنایی. برنده جایزه بهترین کارگردانی از نخستین جشنواره فیلم محله تهران، 1385.

آیینه های رو به رو.

 

از مجموعه مستندهای تلویزیونی او است:

در امتداد ساوا، سیزده قسمت، ساخته شده در یوگسلاوی.

بحران کوزوو، سیزده قسمت، ساخته شده در مقدونیه و آلبانی.

گذری بر غارهای ایرانی، پانزده قسمت.

کاروان سراهای ایران، سیزده قسمت.

قشم نگین خلیج فارس.

بر بلندای سهند.

یادگار دوست.

سینمای جوان سینمای آینده، ساخته شده در روسیه و فرانسه، بیست و هفت قسمت.

عکس و عکاسی در ایران، پانزده قسمت.

مدیر تولید فیلم مستند سواران آسمانی جرگلان، به سفارش شبکه یک آلمان.

مدیر تولید فیلم مستند آن ها که زنده اند.

مدیر تولید مجموعه مستند هشدارهای پلیس.

 

محمد رضا عرب عضویت در کمیته های انتخاب فیلم و داوری چند جشنواره را عهده دار بوده است:

داوری جشن و اهدای تندیس خانه سینما، سال های 1379 و 1380.

داوری بخش مسابقه جشنواره استانی لرستان، 1380.

عضویت در کمیته انتخاب سومین جشنواره فیلم یادگار، 1383.

داور هفتمین جشنواره منطقه ای سینمای جوان منطقه یک کشور، خرم آباد، 1386.

عضویت در هیات انتخاب نخستین جشنواره سراسری فیلم کوتاه جم.

عضویت در کمیته انتخاب سومین جشنواره فیلم پلیس، 1387.

داوری بخش مستند بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر، 1387.

دبیری بخش یک شهر یک نگاه سارایوو، سومین جشنواره بین المللی شهر.

داوری بخش سینمای ملی بیست و ششمین جشنواره بین الملی فیلم کوتاه تهران.

عضویت در هیات انتخاب نخستین جشنواره جایزه بزرگ شهید آوینی.

نخستین جشنواره فیلم های کوتاه ایرانی، تورنتو کانادا، 1388.

بیست و چهارمین جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان، 1389.

چهارمین جشنواره نماز و نیایش، 1389.

 

وی هم اکنون عضو کانون کارگردانان و انجمن مستندسازان سینمای ایران است.

از فعالیت های نمایشگاهی او باید به این ها اشاره داشت:

کودک افغان، 1377.

نمایشگاه عکس انسان، دریافت جایزه نخست.

سنگ کوهستان تهران، 1378.

جایزه ویژه یونسکو در بخش زندگی، هارمونی ژاپن، 2000 م.

فیلم سینمایی آخرین ملکه زمین درباره افغان ها نخستین اثر بلند سینمایی وی دو دیپلم افتخار از جشنواره بیست و پنجم فیلم فجر به دست آورد، در بیست و پنج کشور جهان به نمایش درآمد و برگزیده فستیوال های بروکلین، مونترال، فوکوئوکا، بوستون، قاهره، سنگاپور، بمبئی، نت پک هانالولو، گوا آسیای جنوبی، هامبورگ و صوفیه شد.

هم چنین در هفتمین فستیوال بین المللی فیلم اشلند کاندیدای دریافت سه جایزه برای بهترین کارگردانی، بهترین فیلم برداری و بهترین بازیگر نقش اول مرد بود. این فیلم با دریافت جایزه بزرگ (آفرودیت طلایی) از هفدهمین فستیوال بین المللی فیلم وارنای بلغارستان، برای کارگردان خود، برای نخستین بار این جایزه را نصیب سینمای ایران کرد.

محمدرضاعرب پس از آخرین ملکه زمین احساس خستگی کرد و بنابراین تهیه کنندگی فیلم کوتاه تابلو و تله فیلم من و شیطان به کارگردانی علی رضا طالب زاده را برعهده گرفت، فیلم مستند زنبق و خاکستر را در بوسنی هرزگوین ساخت و دو ترم را به تدریس گذراند.

هنگامی که خود را برای کار بعدی آماده می کرد می اندیشید به خاطر موفقیت های کار نخست، کار دوم را آسان تر انجام خواهد داد ولی تقدیر چنین بود که برای ساخت فیلم ندارها زحمت بیشتری را متحمل شود.

فیلم سینمایی ندارها کاندیدای دریافت شش سیمرغ بلورین از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین صدا برداری، بهترین فیلمنامه و بهترین تدوین بود و موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین تدوین و دیپلم افتخار بازیگر نقش مکمل مرد شد و سپس عنوان فیلم برگزیده استان گلستان را به دست آورد.

آخرین ملکه زمین و ندارها هر دو فیلم های غیر تجاری بودند ولی توانستند خوب بفروشند و خرج خود را در بیاورند.

 

از او می پرسم از فروش فیلم هایتان خرسند هستید؟

او می گوید: نمی شود به یک فیلم سه سالن داد و به فیلم دیگری نود سالن، و گفت که خوب به هر حال این فیلمی است که می فروشد. این واقعا خلاف عدالت است. پنجاه درصد فروش از آن سینمادار و ده درصد هم مال پخش کننده است. گاه سینمادار به کلی سود حاصل از فروش را نمی دهد. در کشور ما اگر پز یک چیزی را بدهی و خودش نباشی بهتر است، به نظرم اگر فیلم اکران نشود ضررش کم تر باشد. یک موتور گازی را می دزدند چند الگانس پلیس دنبال دزد می افتد ولی فیلم های ما را علنی می دزدند و کنار خیابان می فروشند ولی کسی کاری نمی کند.

ما سینماگران ایران سه هزار جایزه جهانی برده ایم ولی قوانینمان مال چهل سال پیش است. درباره زردچوبه پروتکل داریم ولی درباره سینما نداریم. دولت ها چون ثروت عمومی در اختیارشان هست باید فرهنگ سازی کنند. برای کشتی در شهر آذین می بندند، ولی یک فیلم ایرانی که اسکار می گیرد هیچ اتفاقی نمی افتد. سفیر بوسنی در تهران با من تماس گرفت و تصاحب اسکار به دست اصغر فرهادی را تبریک گفت. او می گفت اگر در بوسنی چنین اتفاقی افتاده بود حتما جشن ملی اعلام می شد.

فیلم ندارها تنها هفت هفته در سینما آزادی اکران شد. مخاطب ما به دلیل اجرای طرح عفاف پلیس ریزش داشت. بعد از این با تلاش کارگردان فیلم بعدی، ندارها پایین کشیده شد. در اصفهان شما، ندارها را صبح ها روی پرده نشاندند، ظاهرا سینما را با کله پزی اشتباه گرفته بودند. چه کسی صبح به سینما می رود؟

مردم، تنها سرمایه فیلم ساز هستند، بنابراین بنده از شما می خواهم که همیشه با کل خانواده بروید فیلم ها را ببینید.

 

روند ساخت یک فیلم سینمایی نزد شما چیست؟

آلفرد هیچکاک سه عنصر مهم را برای فیلم نام برد: فیلم نامه خوب، فیلم نامه خوب و فیلم نامه خوب! ملاک من هم فیلم نامه است و روی فیلم نامه تاکید دارم. هرگاه فیلم نامه ای به دستم می رسد و آن را می خوانم ابتدا از خودم می پرسم این متن چقدر با خواسته های ذهنی و تمایلات فکری یا زیبایی شناسی مورد نظر من تطابق دارد.

 

خودتان با فیلم ندارها چقدر احساس پیوستگی می کنید؟

من از فیلم نامه ندارها خوشم آمد چون که احساس کردم آدم های داستان برای من خیلی آشنا هستند. فیلم در جنوب تهران می گذشت. دیدم انگار خودم در فضای فیلم نامه زندگی کرده ام. من نسبت به آدم های اصیل و با محبت آن منطقه از شهر خیلی تعلق خاطر دارم. آدم هایی که بار انقلاب و جنگ و انتخابات را به دوش کشیده اند. در وضعیت بغرنج فعلی هنوز هم بیش از سایر آدم ها می توان روی حرفشان حساب باز کرد. حال که با شما سخن می گویم اتومبیلم را فروخته ام و شاید هیچ وقت دیگر ماشین نخرم. روزها با مترو به دفترم می روم.

من آن قدر با اتمسفر فیلم نامه، مضمون داستان و شخصیت های آن ارتباط عمیق برقرار کرده بودم که تصمیم گرفتم آن را بسازم.

از علی رضا طالب زاده درباره مالکیت فیلم نامه پرسیدم. او گفت ندارها را به سفارش علی واجد سمیعی و به قصد این که به دست کمال تبریزی ساخته شود نوشته است. طالب زاده که علاقه من به ساخت این فیلم نامه را دید با کمال تبریزی تماس گرفت و تبریزی هم فیلم نامه را به من واگذار کرد.

 

چرا ژانر اجتماعی را انتخاب کردید؟

من سینمای اجتماعی ایران را خیلی دوست دارم اما کوشیدم که ندارها شبیه هیچ کدام از آن ها نشود.

ژانر اجتماعی را دوست دارم چون به متمول ها نزدیک نمی شود و به شدت با آدم های واقعی سر و کار دارد. سینمای اجتماعی از یک فضای انتقادی برخوردار است.

 

چون این گفت و گو در اصفهان انجام می پذیرد، از عرب می خواهم که اصفهان را توصیف کند.

می گوید: منحصر بودن اصفهان از هویتش، روحیات مردمش و معماری اش می آید، در اصفهان احساس غریبی نمی کنم.

 اصفهان آن لاین

دلوار

$
0
0

روستای دلوار مرکز یکی از بخش های ساحلی شهرستان تنگستان، بندر کوچکی است در پنجاه کیلومتری بوشهر. (1)

دلوار یا دلبار به معنای دلاور و شجاع است (2).

مردم تنگستان را تنگسیر می خوانند. فردی بود به نام جهانگیر گفتند تو که نامت جهانگیر است برو جهان را بگرد اگر نمی گیری.

گفت کجا بروم پشتم کوه است و جلویم دریا، عقب بروم پلنگ است و جلو بروم نهنگ است. از همین سخن او، لفظ تنگسیر و تنگستان درست شد.

شغل مردم دلوار در قدیم بیشتر کشاورزی و نخل داری بود و امروزه ماهیگیری، خرید و فروش اجناس و سفر به شیخ نشین ها است (3).

مردم دلوار بسیار مهمان دوست و غریب نوازند.

عمق آب در کناره های بندر دلوار بیش از خود بوشهر است و بنابراین کشتی های بزرگ می توانند در ساحل آن پهلو بگیرند.

بندر دلوار به سال 1914م / 1333 ق بزرگ ترین نقش را در دفاع از خاک ایران در برابر حمله دوم قوای انگلیس داشت در حالی که جمعیت آن بیش از هفت صد تن نبود.

انگلیسی ها بارها دلوار را به گلوله بستند و بر سر مردم آن توپ ریختند. هم اکنون نیز هرجای دلوار که گودبرداری می شود گلوله توپ یافت می گردد.

از جاذبه های دلوار می توان به این ها اشاره داشت:

قدمگاه امام حسن علیه السلام.

خانه شهید رییس علی دلوار.

کلات دوسری.

تپه بردی یا تل رشادت که جایگاه مبارزه شهید رییسعلی دلواری و دلیران تگستان، محل مبادله اسیران جنگی انگلستان و محل حمله ناوهای جنگی انگلیس به شهر دلوار است.

قدمگاه حیات غیب، و ملگپ، جایی که پیکر دلواری به امانت آن جا گذاشته شد و سپس به وادی السلام نجف اشرف منتقل گردید. (4)

 

فهرست منابع

1. جاذبه های گردشگری و میراث فرهنگی استان بوشهر، فراهم آمده از سوی روابط عمومی اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان بوشهر، 1391، ص 45.

2. لغت نامه، علی اکبر دهخدا. زیر «دلوار».

3. تحقیقات محلی محمدرضا زادهوش در دلوار، نوروز 1391.

4. توضیحات حیدر شاکر پسرعموزاده رییس علی دلواری در فیلم مستند این جا دلوار است، تهیه کننده و کارگردان: علی احمدنیا، اسفند 1390.

 

 اصفهان آن لاین

امیر نادری

$
0
0

امیر نادری داستان نویس، عکاس، نویسنده، تدوینگر، فیلمساز آگاه و کارگردان صادق سینمای ایران به سال 1324 در آبادان چشم به جهان گشود.

پدرش را پیش از ولادت و مادرش را در شش سالگی از دست داد. او به دلیل فقر، هیچ گاه توان تحصیل را نیافت و به کارهای خرد سرگرم شد.

از کودکی در تعزیه و تئاتر به ایفای نقش پرداخت. به سینما علاقه بسیار داشت، و برای کسب درآمد به تخمه فروشی در سینما روی آورد تا این که آپاراتچی شد. پس از مدتی به تهران هجرت کرد. در آن جا عکاسی را فراگرفت و عکس های او از سینماگران در مجله ستاره سینما به چاپ رسید.

آن گاه راهی لندن شد و عکاسی را برای مجلات آن جا ادامه داد اما با جیب خالی نمی توانست دوام بیاورد، گذشته از این، تجربه های او به ایران تعلق داشت و قابل هزینه کردن در انگلستان نبود. بنابراین به آغوش میهن بازگشت و نام او به عنوان عکاس فیلم های مشهوری چون بیگانه بیا، قیصر و رضا موتوری هر سه اثر مسعود کیمیایی، پنجره اثر جلال مقدم، وسوسه شیطان اثر محمد زرین دست، صمد و قالیچه حضرت سلیمان ساخته پرویز صیاد و حسن کچل اثر علی حاتمی به او اعتبار بخشید.

بیست و پنج ساله بود که نخستین فیلم خود را به نام خداحافظ رفیق کارگردانی کرد.

سپس فیلمنامه دادشاه را به نگارش درآورد که توقیف شد. به سال 1352 فیلمنامه تجربه را با عباس کیارستمی به نگارش درآورد که به کارگردانی کیارستمی به انجام رسید. او به فیلم های دهه چهل سینمای امریکا علاقه بسیار داشت و این علاقه در ساختمان تمام آثار نادری ریشه دواند.

تا سال 1354 کارگردانی داستان گو، واقعگرا و پرکار به شمار می رفت ولی از آن پس فاصله زمانی آثارش بیش از پیش شد، از داستان های آب و تابدار دراماتیک دوری کرد و به ساخت فیلم های ضد قصه و نامتعارف روی آورد. او به عمق رابطه آدم ها با جامعه، و سرنوشت آن ها در جریان عبور از تنگناهای زندگی می پرداخت و همواره از فقر و بدبختی و جیب های تارعنکبوت بسته سخن می گفت.

دیالوگ در فیلم های نادری نقش واسطه را دارد و هیچ گاه نخواسته است چیزی به فرهنگ کلمات بیفزاید. دونده او کم تر دیالوگ دارد و آب باد خاک بسیار کم تر و در انتظار اصلا دیالوگی نیست. موسیقی متن را نیز از فیلم انتظار به بعد کنار گذاشت.

فیلم های نادری، همگی چرک و غمناک و قهرمان گریز بودند و از باخت می گفتند، شخصیت های آفریده او کتک می خوردند و می لنگیدند و ما ایرانیان که همواره باخت را در سرتاسر زندگی خود می بینیم دوست داریم قهرمان های ما دست کم در سینما پیروز شوند و سپیدبخت از آب درآیند. هم چنین به جز در تنگسیر از هنرپیشه حرفه ای سود نجست. این بود که آثار نادری هیچ یک فروش خوبی نداشت و تنها توانست نظر زبدگان و نخبگان را به خود جلب کند.

چکیده تجربه های نادری در فیلم آب، باد، خاک تبلور یافت ولی توقیف شد. سرانجام بخش های زیادی از فیلم به تیغ قیچی گرفتار آمد و در جشنواره فجر به نمایش گذاشته شد. بعد از این بود که نادری خاک وطن را ترک گفت و در امریکا اقامت گزید.

به سال 2006 موزه ملی سینما در تورین ایتالیا نشستی را درباره امیر نادری برپا کرد. در حاشیه نشست نیز عکس ها و فیلم هایش به نمایش درآمد.

کسانی که بالن طلایی جشنواره نانت (سه قاره) را به دست آورده اند انگشت شمارند و در این میان امیر نادری توانسته است دوبار بالن طلایی را برای فیلم های دونده و آب باد خاک فراچنگ آورد به همین مناسبت به سال 2008 میلادی هم زمان با سی امین سالگرد برپایی جشنواره نانت از او قدردانی ویژه ای به عمل آمد.

او در سن شصت و هفت سالگی نیز هنوز دونده خوبی است و عشق به فیلم و دوربین و سینما را رها نکرده است و می خواهد فیلم ماه را پس از دو دهه تحقیق کارگردانی کند.

 

کارنامه امیر نادری را با هم مرور می کنیم:

1350: خداحافظ رفیق بر پایه داستانی واقعی. ماجرای سه دزد به نام های ناصر، خسرو و جلال که می خواهند با سرقت از یک جواهرفروشی، آخرین کار بزرگ خود را انجام دهند و از آن پس زندگی بی دردسری را دنبال کنند. اتاقی در هتل درست بالای سر جواهر فروشی می گیرند و جواهرات را از سقف مغازه می ربایند. اما خسرو نارو می زند، کیف جواهرها در قطار جا می ماند و هر سه هم دیگر را ناکار می کنند. فرهاد نیز ترانه جمعه خونین سروده شهیار قنبری را با موزیک اسفندیار منفردزاده می خواند: آدم از دست خودش خسته می شه / خنجر از پشت می زنه، اون که همراه منه.

1351: تنگنا بر پایه داستانی واقعی. سه برادر قمارباز به نام های اکبر، حسن و نبی بیلیارد را به علی خوش دست و رضا می بازند ولی از پرداخت پول خودداری می کنند. درگیر می شوند و علی دستش را به خون حسن می آلاید. علی می گریزد، باید شهر را ترک کند. برای سفر نیاز به مقداری پول دارد ولی آقا مصطفی کافه دار، رضا، محمود دوچرخه ساز، جلال دلال، آقا مرتضی کله پز و یوسف سیاه به او پشت می کنند و سرانجام لو می رود. علی خوش دست ادای دینی است به علی رضا زرین دست فیلمبردار همین فیلم. صدای فریدون فروغی که شعر شهیار قنبری را با آهنگ اسفندیار منفردزاده می خواند، تیره روزی شخصیت ها را پر رنگ تر می کند: دیگه دل با کسی نیست، دیگه فریادرسی نیست، مثه لاک پشت تو دلم قایم شدم....

1352: تنگسیر نخستین فیلم رنگی امیر نادری بر پایه داستان تنگسیر از صادق چوبک و داستان زار محمد نوشته رسول پرویزی ساخته شد. ابراهیم گلستان حق فیلم داستان تنگسیر را از چوبک گرفته بود ولی آن را به نادری واگذاشت. این، اولین و آخرین کار اقتباسی و ادبی نادری بود. اعلام: زایر محمد، ورزای سکینه، اسماعیل شاگرد آساتور، نایب امنیه، خالو، شهرو همسر زائر محمد، ابول گنده رجب، علی وکیل و شیخ ابوتراب. زار محمد همچون دهقانان ایرانی پول خود را به دست سرمایه داران می سپارد تا سودی دریافت کند ولی شهردار، قاضی، داروغه و تاجر شهر ادعا می کنند که پول او در جریان معاملات تجاری از میان رفته است. تنگسیر چوبک ماجرای یک انتقام شخصی است که نادری آن را به یک جریان پرشور مردمی تبدیل می کند ولی کم تر در دیالوگ ها دست می برد. فیلم در جشنواره سپاس ایران و جشنواره دهلی نو خوش درخشید.

1352: ساز دهنی، برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تدوین از سهراب شهیدثالث. عبدالله از قدرتی که با ساز دهنی به کف می آورد بر بچه هایی همچون امیرو فرمان می راند. سرانجام امیرو ساز را به قعر آب می فرستد. شک نیست که امیرو خود امیر نادری است.

1353: فیلم کوتاه انتظار، با تدوین کامران شیردل، برنده جایزه از جشنواره کن. بدون دیالوگ و بدون موسیقی متن. امیرو برای گرفتن یخ می رود و دلبسته دستان زیبای زنی می شود که از لای در به او یخ می دهد. بار دیگر امیرو دیوانه وار برای دیدار دست ها می دود ولی این بار دستان چروکیده و پیری از در بیرون می آید.

1354: مرثیه با تاثیر از انتری که لوطی اش مرده بود اثر صادق چوبک. توقیف شد و به سال 1357 به نمایش درآمد. دنیای حقیر انسانی به نام سیدنصرالله باقری که هشت سال از عمر را در زندان گذرانده است و اکنون جامعه وی را نمی پذیرد.

1357: ساخت ایران. مشت زنی به نام علی رمضانی به امریکا می رود و به جین دل می بازد. او در دام دلالان مسابقات مشتزنی می افتد. آن ها علی را به اوج شهرت می رسانند ولی یک روز از او می خواهند که ببازد. او چنین نمی کند و دلال ها بر وی خشم می گیرند. گوشش را می برند و معشوقه اش را می کشند. علی تفنگی تهیه می بیند، دلالان را می کشد و خود نیز به قتل می رسد. نادری این فیلم را در امریکا ساخت و برای نخستین بار به ژانر اکشن روی آورد. او با حال و هوای پس از انقلاب، فروش خوبی را از فیلم خود انتظار داشت ولی چنین نشد.

1357: برنده. چند نوجوان فلکه دوم بندرعباس که در ساحل گرم دریا بازی می کنند.

1359: جستجو. مستندی درباره جوانانی که در روزهای انقلاب به شهادت رسیدند و جسدشان پیدا نشد.

1360: جستجوی دوم. داستان و تدوین از بهرام بیضایی، سیاه و سفید. درباره حمله عراق به خرمشهر و آواره شدن مردم با بازی مردم خوزستان در نقش خودشان.

1364: دونده، با تدوین بهرام بیضایی. از تاثیرگذارترین فیلمهای ایرانی که امیر نادری آن را با رجوع به ضمیر خود کارگردانی کرد، به گونه ای که می توان گفت او در تمام فیلم حضور دارد. تلاش یک نوجوان بی خانمان برای امرار معاش در این فیلم به نمایش در می آید. او را به خود واگذاشته اند. امیرو روی یک کشتی زنگ زده با یک جوجه زندگی می کند و با فروش بطری و واکس زدن، تکه نانی به کف می آورد، زندگی او منجلابی بویناک و دردآور است ولی زاری نمی کند و ناله سر نمی دهد و با تلاش و کوشش، مسیر زندگی خود را تغییر می دهد. مقاومت و اتکای به نفس در سراسر فیلم موج می زند. امیرو سرانجام لزوم آموزش را احساس می کند و برای آموختن به مدرسه می رود، الفبا را تند تند فرا می گیرد و در همان لحظه هواپیمایی بر فراز آسمان دیده می شود که نشان از اوج گیری امیرو دارد. دونده نخستین فیلم ایرانی است که پس از انقلاب به خارج از کشور صادر شد. این فیلم جایزه نخست جشنواره سه قاره و جشنواره ملبورن را به دست آورد و در جشنواره های لندن، توکیو، هنک کنگ، سان فرانسیسکو، سیدنی، مونترال و لوکارنو به نمایش درآمد.

1366: آب باد خاک. برنده جایزه نخست فستیوال های نانت، دمشق، فیلم فوکودا و جیفونی، نمایش داده شده در جشنواره های لوکارنو، مونترال، تورنتو، نیویورک و سان فرانسیسکو. رنگ های خالص و تند در این فیلم نادری به اوج خود رسید تا جایی که می توان آن را با آثار امپرسیونیست ها سنجید. پسرکی بلوچ دو سال برای کار به شهر می رود و در این مدت دستمزد خود را برای پدرش می فرستد. او با شنیدن خبر خشک شدن دریاچه به زادگاهش باز می گردد. هرکسی به سویی رفته است، پسرک نوزادی را می یابد ولی کسی آن را نمی پذیرد، قهر طبیعت عاطفه ها را نیز خشکانده است. او در پی اعضای خانواده می افتد. مردم دسته دسته کوچ می کنند و او می خواهد با یافتن آب، مردم را از کوچ باز دارد. با کلنگ به جان زمین خشک و سوزان می افتد، او وارد عالم رویا می شود، آب فوران می کند و فیلم به انجام می رسد. دیالوگهای فیلم بسیار اندک است.

1997: آ، بی، سی... منهتن. برنده جایزه از فستیوال اوینیون.

2002: ماراتن.

2005: دیوار صوتی. برنده جایزه منتقدان روبرتو روسولینی از جشنواره فیلم رم و جایزه عصای سفید از فستیوال تورین.

2008: وگاس، بر پایه یک داستان واقعی. نامزد دریافت شیر طلایی جشنواره ونیز و برنده جایزه انجمن فیلم سازان جوان ایتالیا.

2011: کات، شرکت در جشنواره فیلم ونیز.

سمفونی دهم، درباره بچه سرخ پوستی که می خواهد سمفونی دهم بتهوون را تکمیل کند. این سمفونی ستم های امریکا بر سرخ پوستان را بازگو می کند.

 

فهرست منابع

معرفی و نقد آثار فیلم های امیر نادری، غلام حیدری، تهران: سهیل، چاپ نخست زمستان 1370 با مطالبی از کیومرث پوراحمد، اسماعیل جمشیدی، علی رضا زرین دست، احمد طالبی نژاد، زاون قوکاسیان، نجف دریابندری، پرویز دوایی، جواد طوسی، بهمن مقصودلو، بهروز مقصودلو، تهماسب صلح جو، شهناز مرادی، فرنچسکو بونو، محمود اسدی، مانی پتگر، محمد بهارلو، احمدرضا احمدی، جمشید اکرمی، رضا سهرابی، هوشنگ گلمکانی، محمد تهامی نژاد، محمد قمری، مسعود پورمحمد، امید روحانی، محمد شهبا، محسن سیف، ایرج صابری، ایرج کریمی، جهان بخش نورایی، خسرو دهقان، محمد شکیبی، احمد جعفری، شهرام جعفری نژاد، پرتو مهتدی، آنتونیو شرکا و ابراهیم نامجویان.

آرشیو فیلم های محمدرضا زادهوش.

«خسته نباشی رفیق....»، پرویز دوایی، سپید و سیاه، ش 12، چهارشنبه 5 آبان 1350.

 

 اصفهان آن لاین

نقد انتهای خیابان هشتم

$
0
0

انتهای خیابان هشتم یک فیلم معاصر است، اگر تلخ است و اشک آور چاره ای نیست چون از مصائب ایرانی در زمانه حاضر می گوید. تدوین فیلم عالی است، ریتم فیلم را تند کرده است وقت تماشاچی را هدر نمی دهد، شاید بتوان گفت که هیچ حشو و زائد ندارد.

گفت و گوها همگی نرم و روان و عادی هستند و برای عادی شدن هرچه بیشتر، به جز رعایت کردن قواعد گفت و گوی محاوره ای و جابه جایی اجزای جمله، گاه تکرار یک کلمه و یا جویده ادا کردن آن، قطع شدن تلفن و نرفتن صدا از موبایل، فیلم را به حقیقت نزدیک تر می کند. البته کلمات جویده باز رسا هستند و قابل شنیدن.

زاویه دوربین را می پسندیم. فیلم برداری به صورت روی دست و همتراز چشم انجام شده است تا جنبه گزارشی فیلم بالا رود، در واقع فیلم را سوم شخص برای ما روایت می کند. حتی هنگامی که هنرپیشه ها حرکتی ندارند و ایستاده اند و یا نشسته اند باز دوربین از روی دست فیلم بردار، راوی قصه است.

در لوکیشن فیلم، طویله و پمپ بنزین را می بینیم که برایمان تازه است.

در پشت صحنه یکی از گفت و گوها تصویری سیاه و سفید از تهران قدیم را می بینیم با آن اتومبیل های کهنه و مردم که از وسط خیابان می گذرند و در واقع تهران امروز نیز چندان تفاوتی با آن سال ها ندارد.

موسی به پرورش اسب سرگرم است و گاه بوکس بازی می کند. رویش شرط بندی می کنند و از این راه درآمد دارد. آرش دوست موسی پوکر می زند و قمار بازی می کند.

بهرام در آژانس کار می کند. سعید برادر نیلوفر قتلی انجام داده و باید اعدام شود. در آخرین روزها خانواده مقتول خبر می دهند که اگر چند میلیون تومان پرداخت شود رضایت می دهند.

نیلوفر به دنبال جور کردن پول برای دیه است و در این راه بسیاری دیگر از جمله شوهرش بهرام و موسی درگیر می شوند. آن ها سه روز فرصت دارند. تاکسی را می فروشند. نیلوفر قصد فروش کلیه را دارد که همسرش جلوگیری می کند. بعد به شخصی به نام کشمیری معرفی می شوند. کشمیری با پرداخت وام پنجاه میلیونی موافقت می کند ولی بعد زیرش می زند. دیگر وقت خیلی کم است.

آرش سر بازی پوکر می رود، شگفتا که بهرام در آن وضع اسف بار لباس خوش آب و رنگ به تن می کند و آرش لباس سیاه می پوشد.

موسی که از همسرش جدا شده است به مسابقه تازه ای دعوت می شود. باخت او حتمی به نظر می رسد. بنابراین دخترش را پیش از رفتن، برای ابد به زن کفش فروشی که خواستار او است وا می گذارد. موسی زیر مشت های نیرومند حریف دوام نمی آورد.

بیاتی مدیر پمپ بنزین به امیر یکی از کارمندان پمپ که با بهرام دوست است می گوید که تمام پول دیه را می دهد. فقط یک شرط دارد که آن را با خود نیلوفر در میان می گذارد.

این چه شرطی است که نیلوفر این قدر از آن گریزان است؟ سرانجام به آن تن می دهد. می شود افسانه با یک شماره شناسنامه تازه و نشانی خانه جدید. سرانجام پریسا به بهرام خبر می دهد که زنت می خواهد از خودش مایه بگذارد و خودفروشی کند.

بهرام نشانی محل را می خواهد، بنابراین به سراغ امیر می رود و قصد می کند پمپ بنزین را به آتش بکشد. حال نیلوفر را صدا می زنند نوبت او است که روی سن برود و در همین حال بهرام فندک در دست دارد و فیلم به پایان می رسد.

از اوج های احساسی فیلم هنگامی است که نیلوفر به خاطر دریافت وام پنجاه میلیونی شاد است و جعبه شیرینی می خرد و به پدر بیمارش می دهد. ولی خوب ناراحت است به دلیل این که خبر می دهند از وام خبری نیست، در ضمن دارد به این فکر می کند که نزد مدیر پمپ بنزین برود و یا نه. او می خواهد جلوی پدرش شاد باشد و نمی تواند و پدرش نمی داند بخندد، نخندد، غصه ها تمام شده، پسرش را اعدام نمی کنند و...

بازی کسانی که سرشناس نیستند مثل همین پدر نیلوفر و امیر کارمند پمپ بنزین که حرفی نمی زنند و تنها با حرکات و نگاهشان بازی می کنند، واقعا دوست داشتنی است.

از جاهایی که واقعا نمکین و شیرین است صحنه خداحافظی و دست و روبوسی آرش و موسی است که آرش بیشتر ترس دارد و موسی نیمه کاره دست و روبوسی می کند.

صحنه نوشتن قولنامه ماشین به دست موسی نیز زیبا است. موسی و بهرام جنگ زرگری راه می اندازند و موسی مثلا می خواهد ماشین را آتش بزند. بعد سر قیمت، دست بالا را می گیرد: هفت و هشت صد و چون خریدار اصرار می کند بهرام را صدا می زند و می گوید: بهرام! (همه فکر می کنند می خواهد تخفیف بدهد) من می خواهم هفت و هشت صد بنویسم!

شاید به نظرتان فیلم کمی بی سر و ته به نظر برسد. این به خاطر ممیزی است چون بشرا فیلم آثار پرجراتی همچون به رنگ ارغوان را فراهم آورده است و اکنون حساسیت زیادی روی آن وجود دارد.

 

فیلم انتهای خیابان هشتم

نویسنده و کارگردان: علیرضا امینی

تهیه کننده: جمال ساداتیان

بازی گران:

حامد بهداد در نقش موسی

ترانه علی دوستی در نقش نیلوفر رضایی

صابر ابر در نقش بهرام همسر نیلوفر

مهدی ماهانی در نقش آرش

احسان عیوض نژاد در نقش بیات

بیتا بیگی در نقش پریسا

خسرو شهراز در نقش پدر نیلوفر

الهه حصاری در نقش زنی که او هم می خواهد کلیه اش را برای دیه بفروشد.

1389

 اصفهان آن لاین

Viewing all 464 articles
Browse latest View live