نظر مخاطبان این وبلاگ کوچک در این مدت به بیش از چهار هزار رسید. دوستان به جز این با پیامک و ایمیل نیز مطالبی را گوشزد کردند. اکنون گزیده ای از نظر شما خوانندگان وبلاگ در این جا می آید:
حجت الاسلام والمسلمین دکتر رسول جعفریان:
آیت الله دکتر مدرسی طباطبایی شرح حال خودش را در وبلاگ شما دیده بود
این پاسخ را نوشت:
نمی دانم به چه جرمی آن مظلوم بینوا را بیرحمانه آیت الله خوانده اند؟ حتی موقعی که طلبه بود غایت قوت سیر او در مدارج کمال ثقة الاسلام بود که بعدا سقط الاسلام شد. حالا که دیگر طلبه هم نیست مگر از باب اطلاق مشتق علی من انقضی عنه المبدا.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان:
تاریخ تولد را درست بنویسید.
و چند روز بعد:
قرار شد تاریخ تولد را درست کنید.
دکتر محسن محمدی فشارکی استادیار دانشگاه اصفهان:
هر هفته مطالبی از دوست فرهیخته ام جناب زادهوش به دستم می رسد که از آن ها استفاده می کنم.
دکتر شاهین سپنتا روزنامه نگار:
از مطالب شما به ویژه مطلب زیبای چپیه بر شانه های کورش بزرگ و کاوه آهنگر سود جستم.
دکتر مهندس محسن کمالیان:
آقای زادهوش عزیز؛ از شما توقع نداشتم! من قصد کوچک شمردن آیت الله طاهری را نداشتم و به ایشان ارادت هم دارم. اما شما جوان رعنا که تاریخ می نویسی، حتی در باره عزیزان خود، نباید غلو کنی. آیت الله خادمی وقتی در سال 1345 ه ق معادل 1305 ه ش با چندین اجازه اجتهاد از مراجع وقت نجف به اصفهان بازگشت و جلسات تدریس درس خارج را در مدرسه صدر دایر کرد، آیت الله طاهری شاید هنوز به دنیا هم نیامده بود! این دو بزرگوار چطور میتوانسته اند با هم همدرس بوده باشند؟! البته از درسی که به من دادید، ممنون. همدرسی در حوزه، قطعا به همسنی نیست!
دکتر مهندس محسن کمالیان:
آقای زادهوش عزیز؛ سلام. آیت الله طاهری ممکن است شاگرد آیت الله خادمی بوده باشند؛ اما همدرس ایشان قطعا نبودند. چون سن ایشان اقتضا نمیکرد. همدرسان آیت الله خادمی، امثال آیت الله میلانی در مشهد و آیت الله خویی در نجف بودند.
استاد احمد تیموری، خوشنویس همدانی:
با سلام از قرار دادن گزارش بنده در سایت تشکر می کنم.
دکتر علی کرباسی زاده اصفهانی، مدرس فلسفه دانشگاه اصفهان:
با تشکر از معرفی. کاستی هایی دارد که بهتر است برطرف شود.
دکتر کیارش زندی کاریکاتوریست:
خسته نباشید، دست مریزاد.
مهندس پیمان شیخ الاسلام:
درود بر شما
بی نهایت از بزرگواری شما و زحمت هایتان سپاس گزارم. امید دارم بتوانم زحمتتان را جبران کنم. ارادتمند شیخ الاسلام.
مریم محمودصالح گرافیست
سلام. بابت مقاله زیبایتان ممنونم. ام. اف.
رضا عماد بازیگر تئاتر اصفهان:
محمد رضا جان با درود و گله از این که جواب یاداشت مرا ندادی دوباره هم برایت می نویسم ....این روزها رسانه های مجازی کاربردی دوگانه دارند،از یک سو آدمی را به انزوا می کشانند و از سوی دیگر پل ارتباطی هستند برای غلبه بر تنهایی هایمان و یافتن هم اندیشان و اندیشمندانی که جهان را قابل زیست می کنند... که شما دوست گرامی از این گروه هستید و مایه افتخار... در این رویکرد دوگانه آن چه ازین پنجره مجازی برایم قابل احترام است، ظرفیت معرفی نام هم اندیشان و بزرگانی است که از سوی همین رسانه مجازی انتخاب وبرای پیونددوستی بر روی صفحه ام نقش می بندد... حضور سبز پر بهار شما هنرمندان و فرهیختگان برایم مایه مباهاتست.
چه خوب بود خیلی کوتاه شمه ای از فعالیت دوستان را هم زیر تصویرشان می نوشتی...
به امید بهروزی شادی و از همه مهم تر رهایی و... شاید آزادی
هادی بهارلو بازیگر تئاتر اصفهان:
ازتون ممنونم. ان شاء الله همیشه موفق باشید.
خسرو ثقفیان بازیگر تئاتر اصفهان:
درود
از یادآوری کارهای استاد خودم خوشحال شدم اما عکسش را نشناختم.
من علاوه بر بازی در منطقه جنگی در نمایش ساعت دشوار هم بازی داشتم و مهمتر از همه آغاز کار حرفه ای ام بود پس از کانون و درست ترین مرکز هنری آن زمان در اصفهان و آموزش درست در آن جا.
با آزوری سلامتی ایشان.
خسرو ثقفیان بازیگر تئاتر اصفهان:
اول درود دوم چه خوب سوم چه حال؟
با آن یادش بخیری که تو گفتی باید بگویم که روح تمام دست اندرکارانش هم شاد باد همان شمع و شیخ را می گویم....
اما بعد بسیار بجاست پرداختن به هنرمندان و هنر اما ....اما دارد...
چه کسی؟ چرا؟ چگونه اش می کند بیان من؟ و...
یک گاوه شیرده ارزشش از هزار کشک خشک ریزه بیشتر است
پس قطار عنوان های الکی من در آوردی در قارچ های جشنواره ای دردی درمان نمیکند.
قدیم ترها که هر چیزی حسابی داشت و کتابی یا همین جدیدتر ها در بعضی دیارهای دور که دیالوگ نویسی سناریو هم تخصصی است با یک دست یک هندوانه بر می دارند اما درست.... همه کاره هیچ کاره
که چه؟ یک نمایش درست یا یک فیلم از فلان در بوق و کرنا دیده ای تو نه
ده سال قبل دیده اند؟ یا پیش تر سی سال قبل کسی دیده است؟
شاعر، نمایشنامه نویس، منتقد، فیلمنامه نویس، کارگردان...
مد جدید
همه کاره های بی تخصص
فکر می کنی نمی شود با یک میلیون دو جلد کتاب چاپ کرد اما این کجا و رمان محمود کجا!!!!!!!
با امید به موفقیت در کارت لطفا کمی دقت در انتخاب هایت... ممنون
و پاسخ این جانب به استاد:
سلام. نظرتان را خواندم و سود جستم و اصلا هم ناراحت نشدم به همین خاطر آن را برای عموم باز گذاشتم. امید دارم که شما نیز از نظر بنده ناراحت نشوید:
بنده به هیچ وجه موفقیت در جشنواره ها را مهم نمی دانم ولی دوست دارم بلندگوی جوان تر ها باشم که هیچ جا جایشان نیست، همان هایی که تا حالا هیچ کس از آن ها امضا نگرفته و زندگیشان را نشر نداده. بنده هم از همین همه کاره های هیچ کاره ام، و این که می گویم از روی فروتنی نیست. در هر حال دارم روی زندگی شما هم کار می کنم و خیی وقت است که بدان سرگرمم ربطی به این نظر اخیر شما ندارد. نسل محمود که با او نیز مصاحبه ای داشتم و در وبلاگ گذاشتم با نسل امثال این حقیر تفاوت ها دارد.
بنده بیش از یک صد جلد کتاب به چاپ رسانده ام که هیچ یک از آن ها با هزینه شخصی نبوده است ولی علی محمد افغانی شوهر آهوخانم و بافته های رنج را با هزینه شخصی نشر داد...
خسرو ثقفیان:
سلام و درود و نه خسته
در این که از جوان ها می نویسی عالی است که اگر تو و امثال تو ننویسند پس که فریاد فرو خفته و دنیای کم انگیزه و هزاران مشکل جوان های امروز و هنرمندان جوان و جوان دل را چه کس وا گوید. همین هنرمند آقای علی بابا علی که خشنود شدم از معرفی و کارش ... آفرین بر قلم مویش آغشته بر رنگ دل.
موضوع وزن و اندازه و واقع گرائی بزرگنمائی جزی ذات هنرمند است اما آن منتقد مسلط، آن خبرنگار حرفه ای و آن... می داند چه بگوید
شاید حسادت های مرسوم باعث شده به هر نکته ای با مقایسه و حسد بدهیم.
که گفته همه جشنواره ها بد و مضر است خود من بیشترین تجربه و بیشترین کارم را در همین جشنواره ها بدست آوردم وزن جشنواره مهم است نه تیترها، آیا فجر مثل حقیقت یا مقاومت است، آیا در اسکار برنده شدن مثل انتخاب در جشنواره دانش آموزی علی آباد کتول است؟ همه خوبند اما هر کدام را منزلتی است که مخدوش شدنش یعنی کشکی هنر!!!
لطفا به کار هنرمندان جوان بپردازید کارنامه به چه درد او می خورد او بهتر که چیزی از نقد شما بیاموزد و نظر دیگران تا کارش بهتر شود.
امثال من دیگر جزیی تاریخند مهم آینده است اما درستر ها درست ها
درستی ها اگر
خسرو ثقفیان:
سلام
چه خوب است پرداختن به اثر هنرمندان و معمولا این پرداختن وقتی جواب بهتری میدهد که از نقد تطبیقی استفاده شود و جدا از اثر و تاثیر گذاریش نقد عملکردی هنری کمکی است به هنرمند در درک جایگاه واقعی خود.
مثلا ریاحی با سجادیه و موحدیان و پرویزی و خالقی و نوائی و رضائی که هم دوره و همکارند در یک کاسه نگاه شود.
محسنی و نیک پایان و رهنما و .....با هم
و بعد نقد تطبیقی دوره ها با هم
دهه سی با چهل و هفتاد و ....
کار دشواری است اما موفق باشید هم شما هم هنرمندان بررسی شده.
پاسخ این جانب به استاد:
سلام. خیلی خیلی ممنونم که به وبلاگ حقیرانه این فقیر سر می زنید و نظر هم می دهید. ممنونم. بنده ده سالی را به نقد کتاب در مطبوعات گذراندم. ازجمله مطالبم در آیینه پژوهش به چاپ می رسید ولی از نقد جز برانگیختن خشم و دامن زدن بر خشونت چیزی دستگیرم نشد و بلکه رابطه های دوستانه پیشین را بر هم زد. بنابراین به خواست دوستان از آن دست کشیدم. بش از صد جلد کتاب از بنده به چاپ رسیده است که هزینه نشر آن ها همگی برعهده ناشر بوده است نه من ولی شوهر آهو خانم و بافته های رنج را علی محمد افغانی با هزینه شخصی خود نشر داد و موفق هم شد.
ضمنا بیفزایم که با افراد مصاحبه می کنم و گاه از آن ها رزومه می گیرم یا می خواهم که برایم ایمیل کنند ولی القاب و عنوان هایی که پس از نامشان ردیف می کنم به طور کلی از بنده است و تاکنون کسی از این جانب نخواسته است این ها را بنویسم.
خسرو ثقفیان بازیگر تئاتر اصفهان:
سلام
خشنود شدم از این همه تلاش
خشنود شدم از توجه به بابا فاضل. تلاشم را می کنم اگر ثمر داد اطلاع می دهم چه کسی مهجورتر از او؟
خشنودم از این ارتباط فرهنگی.
اما نا خشنودم از فضائی که نقد خشونت ایجاد می کند.
و نا خشنودم که به بیان قاصر دچارم یا انتخاب مکانی نامناسب برای بیان و یا.... نمی دانم .
این بار تنها نیست قبلا هم دچار این بلا شده ام.
انتقال آن چه واقعا در دل دارم که باعث گاهی برداشت های خلاف شده... شاید کاربرد درست کلمات را از دست داده ام.
شاید فاصله نسل ها آن قدر زیاد شده که مفاهیم پشت کلمات وارونه جلوه می کند.
و شاید در پنجاه و چهار سالگی تفکرات و ایده های نود ساله را یافته ام.
دعا می کنم اگر سپیدی از قلبم باقی مانده است بماند.
خدا نکند روزی خود را ترازوی تئاتر و هنر اصفهان بدانم.
موفق و پیروز باشید و پر تلاش تر.
خسرو ثقفیان:
ممنون از محبت شما
بعید می دانم لایق این همه صفحه سیاه کردن باشم.
به هر روی تقدیر از هنرمندان خون دل خورده و واقعی، جدا از خودم، اگر کمکی باشد به ایجاد انگیزه و رشد آن هنر در خور تقدیر است.
از نقد و بررسی آثار و فعالیت هایم از دل و جان استقبال می کنم که می دانم در رشد کارم موثر است. بدرود و ممنون
عبدالهی، گروه نمایش خوابگردهای صحنه:
درود بر شما
و سپاس برای کار نیکی که در پیش گرفته اید.
امید که اساتید تئاتر اصفهان هزار ساله شوند و آرزوی روز و روزگاری خوش برای استاد ثقفیان.
محمدعلی کشاورزی:
با سلام و آرزوی رحمت و غفران الهی برای اساتید بزرگوارم آقایان دکتر حسن حسینی ابری و دکتر احمد مجتهدی و آرزوی توفیق برای همه اساتید فرهیخته گروه جغرافیای دانشگاه اصفهان و عرض سلام به همکلاسی و دوست عزیزم جناب آقای دکتر حمید رضا وارثی دامت عزه. به عرض می رسانم که گروه جغرافیای دانشگاه اصفهان در سالهای 66-62 (سالهای دانشجویی حقیر) به پشتوانه اساتید برجسته و دانشمند در زمینه جغرافیای انسانی و طبیعی و امکانات آزمایشگاهی نسبتا خوب بسیار فعال و قدرتمند در سطح دانشگاههای کشور بود علاوه بر اساتید نامبرده در یادداشت اساتید برجسته دیگری نیز دانشجویان را از علوم و تجربیات خود بهره مند می کردند که به رسم سپاس گزاری و در حد بضاعت حافظه از آنان یاد می کنم ازجمله سرکار خانم دکتر ایران غازی و سرکار خانم رضوانی و آقایان دکتر محمود هدایت، دکتر محمدرضا کاویانی، دکتر حسنعلی غیور نجف آبادی، دکتر بهروز نویین، دکتر علی آقا محمدی، مهندس اعلمی هرندی، دکتر سلطانی، دکتر محمدحسین رامشت. برای همه اساتید قدیم و جدید و دوستان و همکلاسی های آن دوران آرزوی سلامت و توفیق
مرتضی نیک پایان منتقد:
برقرار باشید.
وحید عمرانی شاعر:
سلام،
بله آقا محمدرضاخان به این که نوشته اید می گویند نقد تفسیری. البته بیشتر شرح و باز کردن نمایش است تا نقد. تشریف بیاورید و یک نقد کوتاه ساختارگرا در حد یک یادداشت نیز درباره این نمایش بخوانید. در ضمن خوشحال می شوم که بیش از این در مورد تئاتر بنویسی دوست عزیز سابق و فعلی و آینده.
فرید صلواتی روزنامه نگار:
از لطف شما ممنونم. شما را به فهرست دوستانم افزودم.
پیمان پورشکیبایی:
دوست عزیز و ارجمندم آقای زادهوش با سلام
امیدوارم که تندرست و دلشاد باشید مطالبی را که از این جانب در وبلاگ گذاشتید دیده و خواندم. بسیار سپاسگزارم چه بسا افرادی لایق تر از من هستند که گمنامند و به دست چون شمایی به هم میهنان معرفی می شوند، ای کاش اندکی از گوهر و سرشت پاک شما را کسانی داشتند که در این راه قدرتمند و ابزارمندند.
با بوسه بر دستان و اندیشه والا و پاکتان امید دیدار شما را در سر و دل می پرورانم تا با نوای خوش ساز و آوازی و خواندن شعری شبی را در یادکردهای آینده بسازیم.
دوستدار شما پیمان پورشکیبایی
پیمان پورشکیبایی:
جناب زادهوش عزیز باسلام
نمی دانم چگونه از این همه مهرورزی شما سپاسگزاری کنم. آرزوی دیدارتان را در سر می پرورانم و امید به روزی را از ایزد یکتا برایتان خواستارم.
پیمان
پیمان پورشکیبایی:
جناب زادهوش سلام
مانند همیشه سریع و کوشا. ممنون از مهرورزی هایتان به پاس دانش و خرد ایران زمین. تندرست باشید.
دوستدار شما پیمان
جمشید کیانفر نسخه شناس:
سلام جناب زاد هوش با تشکر از لطفتان یکی دو نکته را یادآور می شود.
1. ثمره زندگی من دو فرزند است دختری بنام مهتا و پسری بنام مزدک. دخترم در حال حاضر با ما زندگی می کند.
2. کتاب های ناسخ التواریخ زندگانی حضرت فاطمه و زینب هریک فقط یک جلد است نه هفت جلد.
3. کتاب های حبیب السیر و تاریخ پطر ئشارل هنوز منتشر نشده اند. بخصوص حبیب السیر در دست تصحیح است.
4. نام من عین الله و نام خانوادگی ام کیان فر است دودانگه قامیل قدیم من بئده که به کیان فر تغییر داده ایم.
5. کتاب مزدک نامه تا کنون چار مجلدش منتشر شده و بنا داریم سالی یک مجلد منتشر کنیم لطف فرموده موارد یاد شده را اصلاح بقرمائید. با سپاس جمشید کیان فر
علی حاج قاسمعلی سردبیر فصل نامه سیاوشان:
با تشکر از شما دوست و همفکر گرامی در معرفی فصلنامه سیاووشان.
حسین مسرت مصحح و نسخه شناس:
مرا رهین منت خویش ساختید.
محمد صمدی خورشیدی:
عضو جدید وبلاگ باربد 62: با سلام خدمت جناب زادهوش دست مریزاد دارید با وبلاگ عالیتون، واقعا استفاده کردم و از آشنایی با شما خوشوقتم.
مجید عقیلی گرافیست:
جناب زادهوش عزیز ظاهرن تنبلی بنده را تاب نیاوردید و از اطلاعات سایت خاک خورده و قدیمی من آنچه را که می باید استخراج کردید. ضمن تشکر از شما خوشحال می شم با شما صحبتی داشته باشم. چون شماره تماسی از حضرت عالی نداشتم من شماره تماس خدمت شما می نویسم.
مجید عقیلی گرافیست:
جناب زادهوش واقعن شگفت زده شدم. لطف کردین و مرا مرهون لطف و توجه بی حد خود. حقیقتش اینه که وقتی بیوگرافی افراد را می بینیم ممکنه از آن به سادگی بگذریم یا تعجب کنیم که چه میزان کار کرده، ولی من خودم چون روزانه همه لحظات آن را حس کرده و زیسته ام برایم این سوابق بعد یا حجمی ندارند هر چند که ارزشمند باشد یا نباشد! برای شما جز سپاس از مهرتان و آرزوی بهترین ها چیزی ندارم که تقدیم کنم اما برای معاصرین جوان که اغلب معاشر با بنده نیز هستند فقط به آوردن نوشته ای از به استادم ابراهیم حقیقی بسنده میکنم و از محضر ایشان و همگان صمیمانه میخواهم این جسارت بنده را به حساب خود خواهی یا خدای ناکرده همانند پنداری نگذارند و بدانند تنها به دلیل ادای حق مطلب این انتخاب مد نظر من بوده است:
کنار هم چیدن بخشی از آثار گوناگون که در طول سالهای رفته پدید آمده اند، مثل نگاه کردن در آینه است. با اینکه خود را که آنجاست، می شناسی، اما هیچگاه یادت نمی آید که موهایت کی سپید شد و شیشه عینکت کی قطور تر شد و خط زیر چشم کجا بود که عمیق تر شد. مثل نگاه کردن به آلبوم عکس های خانوادگی می ماند، وقتی که تنها گذر زمان را احساس می کنی که مثل غبار نرم، رنگ های هر چه قدیم تر را کم رنگ تر کرده است. تو کجا هستی در لبخند نوجوانی ات، او کجاست که نیست اکنون و تو کجا هستی در آینه امروز که اگر تار نباشد گاهی خود را هم نمی شناسی در آن. تنها تصویر است که می ماند. بی صدا یا گاهی با صدا امروز منظومه عظیم تصاویر، تمام حافظه جهانی بشر را دگرگون کرده یا شکل بخشیده. اگرچه چندان نظمی هم در آن چه منظومه اش می نامیم، نمی توان یافت. از این همه نشانه و عکس و فیلم و پوستر و نقاشی گرفته تا انبوه تصاویر پردازش شده یا به اتفاق پدید آمده، از عهد باستان بگیر تا امروز که در حد انفجار است و تو که سر و کارت همه روز با تصویر است تنها می دانی که یک چند هزارم یا بسیار اندک تر آنها را نه دیده ای یا نخواهی دید. پس این اندک تصاویر مخلوق تو کجای این کهکشان هستند و به چه کار؟ کدام چشم را می نوازند یا نواخته اند یا کدام رفتار جمعی را آسان کرده اند و به هموار. یا دست کم کدام قلب را لرزانده اند به اندک زمانی گذرا در یکی از روزهای یکی از سالهای رفته. که اگر لرزانده باشند دست کم تار نازک قلبی را در ساعتی از روزی از یکی از سالهای دور در خاکی که من بر آنم در کهکشانی که ما در آنیم، چه خوشحالم که کسی را روزی شریک کرده ام در حس مشترک آن چه زندگی اش می نمامیم. از راه تصویر. گیرم که حتی اگر هیچ پیامی هم در آن نتوان یافت. مگر پیام همان نیست که تو تاثیر گذاشته باشی از رفتارت و حضورت در دقیقه ای از ساعتی از روزی از سالی که تو بر این خاک زیسته ای در کار تصویر؟ و تنها تصویر است که می ماند. بی صدا یا با صدا
محمدعلی ناصحی گرافیست:
گرافیک اصفهان با نام مجید عقیلی توامان است زادهوش عزیز با سنت شکنی این حجم فعالیت را در همیشه مانا بودن محید عزیز لو داد، تلاش مداوم در عرصه های مختلف مجید، مثال زدنی است. دینی که به گردن گرافیک این خطه دارد جبران ناشدنی است. خلاصه می توانم بگویم مانا بودن را خوب آموزش داده و خواهد داد.
مجید غلامی جلیسه پژوهشگر:
جناب آقای زادهوش
سلام
از لطف شما سپاسگزارم بنده را مرهون لطف خود قرار دادید.
با آرزوی توفیق روز افزون و دیدارشمار
09377750:
سلام دوست عزیز به صورت اتفاقی سایتتون را دیدم مدتهای مدید منم در نظر داشتم چنین سایتی را راه اندازی کنم از خوشحالی این که دیدم هستند کسانی که هنوز به هنر و هنرمند و اسطوره ها بها بدند اشک شوق ریختم پیشاپیش تولد اصفهان مبارک، موفق باشید.
09392608
سلام، من وبلاگتونو دیدم، واقعا مطالب قشنگی بود، موفق باشین.
فاطمه یاوری مینیاتوریست:
salam
khaste nabashid
alan webloge shoma va zahmat hatun ra didam,yekdonya tashakor
omidvaram dar rahetun movafagh bashid,khodanegahdar
باغسان بازیگر تئاتر:
khoshhalam ke shoma az aghaye arham yadi mikonivakhaterati mizarin to weblog.bazam
salamhale shoma chetore? alireza baghsan hastam bazigare taatr esfahan...be shoma
roozi keomadam to taatr khastam edameye. khoshhalam ke bahaton ashna shodam.
rahe arhamaberam vali ba ezafe kardane teknikaye roze taatr amachakonam ke
nemizaran