Quantcast
Channel: شارژ ایرانسل و رایتل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 464

نقد جدایی نادر از سیمین

$
0
0

جدائی نادر از سیمین از پرافتخارترین و دوست داشتنی ترین فیلمهای ایرانی، اثر اصغر فرهادی سینماگر اصفهانی است.

فیلم شاید اثری خسته کننده در نظر آید، و شگفتی شماری را برای موفقیت هایش برانگیزد، یکی از بچه ها می گفت وقتی فیلم را در سینما دیدم دلم می خواست کفشم را در بیاورم و به پرده سینما بکوبم، هنرپیشه ها همه اش داد می کشیدند و با هم دست به یقه می شدند. به راستی موفقیت جدایی نادرازسیمین در چیست؟ این فیلم برای چه جایزه می گیرد؟ آیا چون سیاسی است و یا چون نشان دهنده فقر و بدبختی در جامعه ایران است و سیاه نمایی می کند، این گونه در جشنواره های خارجی خوش می درخشد؟

جدایی نادر از سیمین به واقع هیچ یک از این ها نیست، بلکه فیلمی است درباره اخلاق و انسانیت. آری فیلم درباره اخلاق است با این حال در سرتاسر فیلم، کارگردان جفت پا به میان نمی پرد و قضاوت نمی کند.

آدم های داستان، هر کدام فرصت کافی برای عرض اندام و دفاع از اعمال خود پیدا می کنند. اگر پدر خانواده دروغی می گوید دلیلی دارد و اگر فرزند خانواده در جایی که باید زبان بگشاید و سخنی بر زبان جاری کند سکوت پیشه می کند بی دلیل نیست.

آدم ها میان خوب و بد در نوسان هستند، همان گونه که آدم خوب و بد وجود ندارد، کارهای این ها نیز همه سرتاپا خوب یا بد نیست، هرکدام ممکن است اشتباه هایی صورت دهند ولی باز فرصت هست تا جبران کنند.

سیمین خانم، می خواهد به خارج از کشور برود ولی نادر حاضر نیست پدر پیرش را رها کند. بنابراین سیمین درخواست طلاق می کند و به خانه مادرش می رود، نادر مرد خانه زیر فشار قرار می گیرد و در پی کسی می افتد که بتواند از پدر پیرش نگاه داری کند. پیدا است هنگامی که زن و شوهر توان تعامل با یکدیگر را ندارند، اعتماد بر بیگانه ای داشتن بسی دشوارتر است. راضیه خانمی است که برای این کار مراجعه می کند. او شوهری به نام حجت دارد که راضی به کار او در خانه غریبه و تنها ماندن با آدم نامحرم نیست.

روزی نادر زودتر از موعد از سر کار باز می گردد و می بیند که دست پدرش به تخت بسته شده و بر زمین افتاده است. نگران و عصبی می شود. راضیه در این زمان باز می گردد. دعوایی سخت روی می دهد، راضیه خانه را ترک کرده و دست پدر پیر نادر را که بیماری آلزایمر دارد بر تخت بسته است، آیا او چند بار چنین کاری را تکرار کرده است؟

در این زمان نادر متوجه مساله دیگری می شود. مقداری پول از کشو ناپدید شده است، مقدار پول برابر با دستمزد راضیه است، این گونه به ذهن می رسد که راضیه خود دستمزدش را برداشته است. راضیه متهم به دزدی نیز می شود البته تماشاگر می داند که این پول را سیمین از کشو برداشته است، ترمه دختر خانواده، این را می داند ولی هیچ نمی گوید تا راضیه گناه کار هرچه زودتر از زندگی آن ها بیرون برود و شکاف میان پدر و مادر نیز بیش از این نشود.

تماشاگر باید به یاد آورد که سیمین این پول را برداشته بود و از این جا در می یابد که باید روابط میان شخصیت را به دقت دنبال کند و رویدادها را به دقت پی گیر باشد تا چیزی از دستش در نرود. این جا روابط است که همه داستان را می سازد و اگر چیزی از دست برود دیگر فهم ادامه فیلم امکان پذیر نیست.

ما چیزی از گذشته قهرمان های فیلم نمی دانیم، ین که چرا سیمین و نادر می خواهند از هم جدا بشوند، پدر نادر که بوده و... هیچ فلاش بکی در کار نیست و هیچ سابقه ای ارائه نمی شود، کارگردان این ها را در چارچوب فیلم خود در این بازه مشخص که زمان خاصی هم نیست گرفتار کرده است. پس باید از همین تصویرهایی که ارائه می شود بهره کافی را ببریم.

راضیه با خشونت از خانه بیرون رانده می شود. این برای راضیه بسیار دردناک است زنی که بدون اجازه همسرش به این کار با دستمزد نه چندان بالا روی آورده به دزدی نیز متهم می شود.

دادگاه، نادر را احضار می کند، راضیه ادعا می کند که در جریان درگیری با نادر، فرزندش سقط شده است. آری او باردار بوده است و نادر متهم به قتل می شود. نادر نیز ماجرای آسیب دیدن پدرش را برملا می کند و به صورت متقابل از راضیه شاکی می شود. نادر ادعا می کند که نمی دانسته راضیه باردار بوده و حال آن که می دانسته و در واقع این دروغی بزرگ است. ولی یک مساله اخلاقی پیش می آید. او به طور اتفاقی شنیده است که او باردار است و در آن لحظه درگیری هم به کلی نمی دانسته که او حامله است و از سوی دیگر اگر بگوید می دانسته گرفتاری شدیدی پیدا می کند و به زندان می افتد، آیا بر سر پدر و دخترش در نبودش چه خواهد آمد؟

اما ترمه، پدر را به چالش می کشد و سرانجام نادر در برابر ترمه اعتراف می کند که از این موضوع آگاهی داشته است. ماموران تحقیق به منزل آن ها می آیند. راضیه چگونه پرتاب شده و چگونه آسیب دیده است؟ فروافتادن او در پله ها از ضربه نادر کمی اغراق آمیز به نظر می رسد ولی نادر آیا بازهم در این باره نمی خواهد راست نمایی کند؟

ضمانت کلمه ای عربی است و برابر نهاده فارسی گارانتی نمی تواند باشد، نادر به دخترش ترمه اصرار می کند که باید حرف درست را بنویسد حتی اگر معلم خلاف آن را گفته باشد و حتی اگر نمره نگیرد، باز ضمانت، فارسی گارنتی نیست. حال آیا نادر که جویای حقیقت است و دخترش را این گونه تربیت می کند، برای اثبات مدعای خود دست به هرکاری خواهد زد؟

مادر زن نادر، برای بیرون آمدن نادر از بازداشتگاه سند می گذارد. نادر پدرش را به پزشکی قانونی می برد تا آسیب هایی را که به او وارد شده است به ثبت برساند. ولی آیا این ها پیش از درگیری با راضیه بود یا بعد از آن؟ بنابراین در میانه کار منصرف می شود. اما به طور قطع پدرش پیش از این چند کلامی هرچند پرت و پلا می گفت و حال هیچ نمی گوید و این در پزشکی قانونی ثابت شدنی نیست. نادر دلش به همان چند کلمه ای بوده که پدرش بر زبان می رانده است.

حجت آن قدر خشمگین است که چیزی جلودارش نیست، معلم خصوصی ترمه شهادت می دهد که نادر در آشپزخانه بوده و نشنیده است که راضیه باردار است. حجت پا پی او می شود و این تنها شاهد ماجرا شهادت خود را پس می گیرد.

ما دو خانواده را می بینیم یکی خانواده نادر که از طبقه متوسط هستند و دستشان به دهانشان می رسد. خانه ای دارند و اتومبیلی و می توانند برای فرزندشان معلم خصوصی بگیرند و خانواده حجت که در فقر مطلق به سر می برند و تا خرخره زیر بار قرض فرو رفته اند.

آیا طبقه مرفه جامعه از طبقه فقیر بهره کشی می کند؟ و بعد هم فرزند آن ها را سقط می کند و حاضر نیست خون بهایی بپردازد؟

در کتاب تاریخ ترمه آمده است که مردم در زمان ساسانیان به دو طبقه اشراف و مردم عادی تقسیم می شدند. حجت نیز مرتب ادعا می کند که شما برای ما ارزش قائل نیستید و جان ما بدبخت بیچاره ها ارزش ندارد.

ولی می بینیم که هر دوی این خانواده ها مشکل دارند، پول باعث نمی شود که سیمین و نادر زندگی خوبی داشته باشند حتی سیمین می خواهد طلاق بگیرد و به خارج از کشور برود.

ما حدس می زنیم که نادر گناه کار نباشد ولی راضیه پیش تر سابقه سقط جنین ندارد و با شوهرش نیز دعوا نکرده است.

حجت به مدرسه ترمه می رود و آبرویش را می برد. حالا بچه ها پدر ترمه را یک قاتل می دانند. سیمین قرار می گذارد که پولی به راضیه و حجت بدهد تا آن ها دست از سرشان بردارند ولی همین پول دادن یعنی پذیرفتن اتهام. حجت بسیار به این پول نیاز دارد چون طلب کارانی دارد که او را به زندان افکنده اند. بنابراین درد او تنها از دست دادن بچه و دل سوزی به خاطر از دست رفتن یک انسان نیست.

در لحظه نهایی که نادر به این کار رضا می دهد راضیه آشکارا می گوید که بچه اش سقط شده ولی نه بر اثر درگیری با نادر که بر اثر تصادف. روزی پدر نادر به خیابان رفته بود و در دنبال کردن او، با اتومبیلی تصادف می کند. این جا می بینیم که اعتقادات مذهبی راضیه به یاری او می آیند. وی برای دست زدن به پدر نادر که پیرمردی مسن است به خود اجازه نمی داد و از روی اضطرار دست به چنین کاری زد، حال چگونه حاضر باشد که مال حرام در زندگی اش راه یابد. بر سر دختربچه او چه خواهد آمد؟

می بینیم که فرهنگ نادر و مذهب راضیه که دو طرف اصلی دعوا هستند به آن دو اجازه نمی دهد که هر کاری را انجام دهند و هنوز موانعی اخلاقی برای کار خلاف در درون انسان ها وجود دارد ولی ای کاش این ماجرا از همان ابتدا رقم نمی خورد و یا در جایی با گفت و گو حل می شد و این قدر کش پیدا نمی کرد. به هرحال در مسیر حفظ پدر نادر است که بچه راضیه سقط می شود و او شاید اگر این را به نادر می گفت پول خوبی به دست می آورد که حلال بود و نیازی به دادگاه و پلیس نیز نداشت.

سرانجام نادر و سیمین به دادگاه می روند و طلاق خود را پس می گیرند. قاضی از ترمه می خواهد که خود انتخاب کند: نزد پدر خواهد ماند یا نزد مادر و این جا فیلم به پایان می رسد بدون این که ما از انتخاب ترمه آگاه شویم که اگر بشویم باز کفه ترازو به نفع دیگری بالا خواهد آمد و بر قضاوت ما صحه خواهد گذاشت و این خلاف رویه کارگردان در سرتاسر فیلم است.

این ماجرا نشان می دهد که انسان های مدرن ما در دل شهری که پایتخت است برای حل مشکلات خود حاضر به گفت و گو نیستند.

ما شخصیت های حاضر در فیلم را هیچ گاه تنها نمی بینیم، همواره در کنار یک یا چند تن دیگر هستند و این نشان می دهد که انسان در این قرن بدون جمع معنا ندارد و بدون مشارکت و تعامل با دیگران نمی تواند به اهداف خود دست یابد ولی چه می شود کرد که شریکی در این میان دیده نمی شود. تنهایی نیز کاری به پیش نمی رود. زندگی ما مدرن شده ولی روابط و خلقیات ما تفاوت چندانی با دوران غارنشینی ندارد.

فیلم ما یک فیلم اخلاقی و بر ضد دروغ است، گاه دروغ هایی گفته می شود، ولی اثر آن به خوبی در روابط بعدی به چشم می خورد. این دروغ های مصلحتی می رود که به یک فاجعه بزرگ و جبران ناپذیر تبدیل شود.

مشکل اخلاقی و مساله بزرگ انسانی در جامعه نیز همین است. آیا رهایی از یک بحران و دوری از تنش به ما اجازه می دهد که از دایره اخلاق بیرون برویم و دروغی بگوییم؟ به ویژه این که اگر راست بگوییم بر بحران دامن زده می شود و عمق قاجعه بیشتر می شود، پس دروغی بگوییم و خلاص شویم. جدایی نادر ازسیمین می گوید که چنین نیست و راست گویی تنها راه نجات است.

پنهان کاری و دادن اطلاعات قطره ای به مخاطب از ویژگی های انسان امروز است که در فیلم های دیگر فرهادی نیز شاهد آن هستیم، راضیه خانم حاضر نیست راست و حسینی بنشیند و شرایط را برای کارفرمایش توضیح دهد، حجت فقط داد می کشد و نادر نیز برای قاض،ی تنها مقداری از ماجرا را شرح می دهد.

ترمه که می بیند سکوتش چه دعوایی بین پدر و راضیه پیش آورده است حتی تا پایان فیلم نیز نمی گوید که راضیه دزدی نکرد. هدف او بازگشت مادرش سیمین به خانه است، به خیالش اگر راضیه برود پدر ناتوان می شود و مادرش را باز می گرداند. ترمه در دادگاه نیز به نفع پدرش شهادت می دهد و حال آن که پدرش از او چنین درخواستی ندارد.

همین پنهان کاری و در اختیار گذاشتن حد اقل اطلاعات باعث می آید که طرف مقابل، باقی اطلاعات را از دیگران به دست آورد و برای تکمیل پازل آگاهی های خود به حدس و گمان روی آورد. ولی اطلاعات پیشین و اطلاعات فعلی با یکدیگر همخوانی ندارد، پس به نظر می رسد که طرف مقابل، به ما دروغ گفته است و این باز ما را تحریک می کند که اطلاعات درست را به دست آوریم. این روش برخورد باعث می آید که بر دیگری اعتماد نداشته باشیم و تمام سخنان دیگران را دروغ پنداریم و می بینید که همین دروغ چه آسان تمام نظام تعاملی جامعه را ویران می کند. دروغ های کوچک ضربات بزرگی بر پیکره اخلاقی جامعه وارد می آورند و در واقع دروغ، ضد اخلاقی ترین کاری است که یک انسان می تواند انجام دهد.

رابطه ای که از ابتدا بر مبنای نادرست گذاشته شود سرانجام به جایی درستی نمی انجامد و به فاجعه ختم می شود.

مثلا این راضیه خانم که باردار است و از سویی همسری غیرتی همچون حجت دارد و به کار او در خانه نامحرم راضی نیست نباید به هیچ قیمتی استخدام شود، ولو برای چند روز. این سرهم بندی و پشت هم اندازی است که فاجعه ها را به روی یکدیگر انبار می کند و رویدادهای تلخ تری را رقم می زند. نادر و سیمین پایشان به دادگاه باز می شود. راضیه و نادر که نمی توانند مشکل پیش آمده را با گفت و گو حل و فصل کنند به دادگاه و زندان کشیده می شوند.

هنگامی که تعمال نباشد تقابل جانشین آن می شود، ما می بینیم که راضیه از نادر شکایت می کند، نادر نیز به ناچار از او شاکی می شود.

نادر از اثبات آسیب های پدرش در پزشکی قانونی منصرف می شود و راضیه نیز دست بر می دارد. این دو واقعه بدون هماهنگی روی می دهد، یعنی هنگامی که تقابل فروکش می کند خود به خود تعامل جای گزین می شود.

 اصفهان آن لاین


Viewing all articles
Browse latest Browse all 464

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>