Quantcast
Channel: شارژ ایرانسل و رایتل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 464

تئاتر باران که بیاید با هم خیس می شویم

$
0
0

نمایش باران که بیاید با هم خیس می شویم به همت انجمن هنرهای نمایشی و با همکاری بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس به روز شانزدهم دی ماه در تالار هنر وابسته به سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان روی صحنه رفت.

این نمایش کاری از گروه هنری میعاد جوان و برگزیده سیزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر مقاومت است. متن را آرش منصوری نوشته و پویان عطائی کارگردانی کرده است. این تئاتر دو بازیگر دارد که هر دو اهل نجف آبادند؛ امیر مرادی در نقش شریف و سیدجواد نوریان در نقش ناصر.

امین پناهی و بهزاد محسنی دستیاران کارگردان هستند، علی پیرنجم الدین مدیریت صحنه و سعید مصلحی گریم را بر عهده دارد. امین پناهی آهنگسازی کرده و نام گروه نوازندگان چنین است:

سعید عبد یزدان (تار باس)

حامد قلمزن (کیبورد).

امین پناهی (سه تار و آوا).

جلیل عالی پور دستیار اجرایی، حامد گیوه چیان تدارکات و مژگان ملکوتی طراحی پوستر و بروشور را عهده دار شده است. طراحی صحنه و لباس و نور نیز بر دوش کارگردان است.

ناصر، جوانی شیعه و ایرانی و شریف مردی میان سال، سنی مذهب و اهل عراق است. این دو سالیانی است که در کنار یکدیگر هستند ولی امروز روز پایانی است. ناصر یک بسیجی است که برای دفاع از خاک میهن به جبهه رفته و شریف نیز یک عراقی میهن دوست است. شریف پیش تر عاشق دختری بوده که او را یک فرمانده ارتش ایران گرفته است. شریف در آن زمان بسیار از زندگی سرخورده ولی ازدواج کرده است و دو فرزند دارد؛ یک پسر و یک دختر.

ناصر و شریف که دو ملیت و دو مذهب دارند دائم با یکدیگر پرخاش می کنند و دست به یقه می شوند. سرانجام دست به اسلحه می برند و همدیگر را می کشند؛ ولی می بینند که خونی از آن ها ریخته نشد و بازهم زنده اند!

در این جا تماشاگر در می یابد که به واقع این دو، سال ها پیش همدیگر را کشته اند و این جا زیر خروارها خاک رفته اند.

گروه تجسس جلو می آیند و سرانجام آن ها را می یابند و صلوات می فرستند. در لحظات آخر فاش می شود که مادر ناصر همان معشوقه شریف بوده و ناصر نیز در واقع پسر شریف است. شریف برای دیدار دوباره فرزندش به نیروهای بعثی پیوسته و....

از زیبایی های نمایش، وصف کوچه آشتی کنان از زبان شریف است. می گوید که در بصره کوچه ای بود که مقداری از آن تنگ می شد. شریف به گونه ای تنظیم کرده بود که در این جا با معشوقه اش رو به رو شود ولی عشق او تمام کوچه را دنده عقب بازگشته بود.

دیگر این که ناصر از ماهی های قرمز حوض می گوید که هر سه ثانیه ذهنشان خالی می شود. با این رفرش است که می توانند دوباره خاطرات جمع کنند، جهان برایشان تازه می شود تا این که یک روز خوراک گربه بشوند! انسان ها نیز خواهی نخواهی دچار فراموشی هستند و باید هم فراموشکار باشند. مذهب و ملیت هیچ یک نمی توانند تعیین کننده باشند. انسانیت، فصل اشتراکی است که باید بدان توجه داشت و این گونه است که این دو دشمن خونی، این جا با یکدیگر کنار آمده اند. از سوی دیگر جنگ رویدادی است که در آن حلوا قسمت نمی کنند و چه بسا پدر و فرزند را در برابر هم می نهد، گلوله خشن است و شوخی ندارد. گاه ممکن است از تفنگ پدری بیرون آید و سینه فرزندش را بدرد و یا از اسلحه فرزندی شلیک شود و جان پدر را بستاند.

گروه تجسس به هنگام یافتن جسدها چند ماهی قرمز می بینند و این تجانس خوبی با آن داستان ذهن سه ثانیه ای ماهی ها است.

از دیالوگ های خوب نمایش، سخن شریف است که می گوید پسرم عرق می خورد ولی نمی داند که دارد آبرویش را سر می کشد و من هم نمی توانم به او بگویم آخر پدر سگ نخور.

از دیالوگ های خوب ناصر این است که می گوید به جنگ رفتم چون با دیوان حافظ خوش بودم و نمی خواستم بعدها برای رفتن سر قبر حافظ ویزا بگیرم.

ناصر می گوید دلم می خواست روز اعدام صدام زنده بودم و شریف می گوید صدام تا حالا صد تا کفن پوشانده است ولی من هنوز این جا مانده ام.

شریف از ماهی خوشش نمی آمده و از پولک ها و بویش متنفر بوده ولی چون معشوقه اش ماهی خور بوده او هم به ماهی علاقه مند شده و این برای تداعی کردن زندگی یک عراقی است که در کنار اروند رود زندگی می کند و ماهی می خورد.

ناصر و شریف هر دو رزمنده ای هستند که برای میهنشان جنگیده اند ولی اکنون ناصر را با احترام از خاک بیرون می کشند و افرادی از جنازه او نیز استقبال می کنند در حالی که جنازه شریف، به عنوان یک متجاوز از خاک بیرون آورده می شود. آن را ایرانی ها که دشمن او هستند دفن خواهند کرد چون حتی در عراق میهن خودش نیز کسی جویای او نیست. این جا است که تفاوت ها روشن می شود چون ایران برای دفاع رفته بود و عراق برای حمله، ایران، کوچه های آشتی کنان بصره را برهم نریخته بود ولی عراق شهرهای مرزی ایران را زیر و زبر کرده.

از شیرین کاری های نمایش، ساده بودن صحنه است. در صحنه هیچ زیرانداز و کف پوشی نیست و رنگ سیاه سنگ های سالن، تاریک بودن گور را برای تماشاگر تداعی می کنند. فقط و فقط در صحنه چهار صندوق دیده می شود که دو بازیگر گاه روی آن ها دراز می کشند و گاه به کمک آن چیزی را ترسیم می کنند.

لحظه ای که آن دو با یکدیگر درگیر می شوند ناصر کلاشینکف خود را بر می دارد و شلیک می کند. اسلحه پشت یکی از همین صندوق ها چنان پنهان شده بود که تاکنون آن را ندیده بودیم.

خاک صحنه باعث می شود که بازیگران هر زمانی خود را تکان می دهند مقداری خاک از لباسشان برخیزد و بر زمین ریزد و چرخش نور روی گرد و غبار معلق در هوا زیباست.

بازی چشمی بازیگران به هنگام خشم و نفرت و یادآوری عشق های گذشته، بسیار با روند داستان مناسبت دارد. از بخش های با نمک بازی، قولنج انگشتان را گرفتن و صدای ظریف تق تق آن ها، دراز و نشست رفتن و مالش دادن کمر ناصر با پاهای شریف اشت.

اجرای نمایش هر روز از ساعت شش و نیم بعد از ظهر آغاز می شود و تا بیست و سوم دی ماه در تالار هنر اصفهان ادامه خواهد داشت.

 اصفهان آنلاین


Viewing all articles
Browse latest Browse all 464

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>