اخلاقتو خوب کن
کارگردان: سید مسعود اطیابی
نویسنده فیلمنامه: رضا مقصودی
برنامه ریز و دستیار کارگردان:
حمید همتی
بازی گران:
رضا عطاران در نقش فرشته مرگ
حامد کمیلی در نقش ابراهیم
سیدجواد رضویان در نقش پسرخاله ابراهیم
الهام حمیدی در نقش سایه
فخرالدین صدیق شریف
مهدی فقیه
داریوش سلیمی
فرحناز منافی ظاهر
رضا حسینی
1389
طنز
اخلاقتوخوب کن فیلمی طنز با چاشنی معنویت است. در این زمینه فیلم دموکراسی تو روز روشن اثر علی عطشانی را پیش از این دیده بودیم. اخلاقتو خوب کن چیز خاصی ندارد ضمن این که چون با امر مقدسی دست و پنجه نرم می کند لاجرم اندازه نگه می دارد و لودگی نمی کند. در این روزها که مردم کم تر به سینما نمی روند همین فیلم مشتری هایی برای خود دارد چنان که گاه در شهرستان ها به صورت هم زمان در دو سینما اکران می شود.
ابراهیم در خیابان کسی را با لباس سفید می بیند و همان هنگام با اتوبوسی تصادف می کند. وی را به اتاق عمل می برند. برای لحظاتی تمام نشانه های زندگی را از دست می دهد ولی با تلاش پزشکان زنده می شود. در واقع شخصی که لباس سفید پوشیده بود فرشته مرگ است و ابراهیم از این پس می تواند او را ببیند در حالی که دیگران نمی توانند.
ابراهیم در عالم بالا، دخترخانمی را می بیند که پشت در بسته گریه می کرد. این دختر، بیمار همان بیمارستان است. سرطان دارد ولی پزشک به او نمی گوید. فرشته مرگ از او می خواهد که به آن دختر خانم کمک کند. سایه اهل خلاف است ولی کمک کردن او به پیرزنی درمانده باعث شده است که دل اهالی عالم بالا برایش بسوزد و تصمیم بگیرند به او فرصتی بدهند. ابراهیم در می یابد که سایه از آن خانم های خیابانی است ولی هرچه می خواهد او را آگاه کند فایده ای ندارد. سایه دست بردار نیست و راه خودش را می رود. ابراهیم سرانجام به او می گوید که سرطان دارد و تنها سه ماه دیگر زنده است. سایه با شنیدن این خبر تصمیم به خودکشی می گیرد.
او می خواهد خودش را از بالای آپارتمان به پایین پرت کند. ابراهیم به یاری او می شتابد و برای دومین بار از او خواستگاری می کند. سایه دست بردار نیست. ابراهیم که می بیند گروه امداد در پایین ساختمان تشک بادی تدارک دیده اند سایه را به پرواز کردن دعوت می کند و هر دو پایین می پرند. سایه بی هوش می شود و گردنش می شکند. حالا دیگر سایه هم می تواند موکل مرگ را ببیند. سایه هدایت می شود و فرشته مرگ بر ابراهیم سجده می کند.
خواستگاری های ابراهیم برای فریب سایه و یا بازکردن سر صحبت با او نبود. ابراهیم با این که سابقه خلاف کاری های سایه را می داند و متوجه است که او سرطان دارد با وی پیمان زناشویی می بندد. حاصل، دختری می شود که سایه روی تخت بیمارستان و تحت شیمی درمانی نامش را مژده را می گذارد.
داستان فرعی فیلم، آخوندی است که سکته کرده و به این دنیا بازگشته است ولی می خواهد بمیرد. فرشته مرگ او را مجبور می کند که چند کار جزیی را راست و ریس کند. حاج آقا روی منبر، بزازی را کم فروش معرفی کرده ولی پارچه فروش آن کار را کنار گذاشته و توبه کرده است. حاج آقا تلفنی از او حلالیت می طلبد.
کار دوم سرزدن به برادر است. برادر حاج آقا کرواتی است ولی کروات که گناه نیست. حاج آقا به دیدار او می شتابد و صله رحم می کند.