Quantcast
Channel: شارژ ایرانسل و رایتل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 464

بهمن فرمان آرا

$
0
0

بهمن فرمان آراء کارگردان، بازیگر، تهیه کننده، فیلمنامه نویس، تولیدکننده، مدرس، منتقد، مجری، روزنامه نگار و مترجم ایرانی به روز سوم بهمن ماه سال 1320 در یک خانواده اصفهانی در تهران چشم به جهان گشود.

پدرش مصطفی فرمان آرا روزنامه مهر ملت را در دفاع از حقوق بازرگانان چاپ می کرد و دایی اش سیدعلی بشارت روزنامه صدای وطن را انتشار می داد.

به سال 1336 به انگلستان مهاجرت کرد. در مدرسه موسیقی و هنرهای دراماتیک لندن درس می خواند و برای مجله ستاره سینما در ایران مطلب می فرستاد. به سال 1338 وارد دانشکده سینما در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شد و رشته کارگردانی را فراگرفت. پایان نامه او فیلمی بر پایه نمایش نامه خانم کرم لاکسبر اثر تنسی ویلیامز بود.

به سال 1345 به آغوش میهن بازگشت و تا سال 1347 به سربازی رفت.

آن گاه به نگارش نقد فیلم و گزارش در تهران ژورنال سرگرم شد.

به سال 1347 به تدریس در مدرسه عالی تلویزیون و سینما پرداخت و مجری برنامه فانوس خیال در تلویزیون ملی ایران شد. به سال 1348 با خانم فریده لبافی نژاد پیمان زناشویی بست. دکتر مرتضی لبافی نژاد برادر همسرش بود که در مبارزات علیه رژیم شاه به شهادت رسید.

سال 1349 بود که فیلم خانه قمرخانم را بر پایه سریال تلویزیونی خانه قمر خانم ساخت.

هنگامی که هوشنگ گلشیری شازده احتجاب را انتشار داد بهمن فرمان آرا در هر صفحه این داستان چندین تصویر دید و آن را سینمایی یافت. به ویژه صحنه ای را که پدر، مردم را به گلوله می بندد به صحنه ای که شاهپور علیرضا پهلوی روی تانک نشسته بود و مردم را در سی تیر به گلوله بسته و کشته بود شبیه می دید.

گلشیری داستان نویس اصفهانی هم به فرمان آرا کارگردان همشهری خود اجازه داد که از روی شازده احتجاب فیلم بسازد. این در حالی بود که شناختی روی فرمان آرا نداشت و فرمان آرا فیلمساز شناخته شده ای نبود. نسخه اصلی اجازه محضری گلشیری به فرمان آرا اکنون در موزه سینمای ایران است.

گلشیری به تهران رفت و فیلم نامه اقتباسی شازده احتجاب به دست گلشیری و فرمان آرا نوشته شد.

گرفتن پروانه ساخت شازده احتجاب چند سال طول کشید، کسان دیگر از گلشیری خواستند که چون اجازه ساخت این فیلم را به فرمان آرا نمی دهند شازده احتجاب را آن ها به فیلم تبدیل کنند ولی گلشیری بر سر پیمان خود ایستاد. سرانجام شازده احتجاب با نام یک گور برای دو زن مجوز ساخت گرفت در حالی که گلشیری پشت میله های زندان بود.

فرمان آرا فیلمنامه را سینمایی تر از داستان کرد تا مستقل باشد و فیلمش زیر سایه ادبیات قرار نگیرد. جد کبیر و پدربزرگ را در هم ادغام کرد تا تنها یک شخصیت مقتدر و جان دار در فیلم باشد.

عمه ها را هم حذف کرد؛ چون داستان آن ها داستان دیگری بود. سلسله خاطرات را هم از آشفتگی نجات داد و مرتب کرد.

در رمان شازده احتجاب با صدایی که به گوش می رسد، یا با یک حرکت، از یک خاطره به خاطره ای دیگر می رویم. اما فیلمنامه از پدربزرگ آغاز می شود و به پدر می رسد. از فخرالنساء شروع می کند و به فخری می انجامد، بیننده از یک اتاق به اتاق دیگر نمی رود بلکه سخن از هر کسی به میان می آید او را در صحنه می یابیم.

شازده احتجاب دومین اثر فرمان آرا بود و او با همین فیلم به شهرت رسید، فیلمی بر پایه مشهورترین اثر هوشنگ گلشیری که نشان از جهش چشمگیر فرمان آرا از فیلم نخست تا فیلم دوم داشت. آثار او از این پس همه به سینمای روشنفکری تعلق دارد، بنابراین تماشگر نخبه و بیننده حرفه ای می خواهد و چندان مورد پسند عامه مردم نیست.

فیلم شازده احتجاب مورد تایید گلشیری نویسنده اش قرار گرفت و جایزه نخست فستیوال جهانی فیلم تهران را به دست آورد. فیلم فرمان آرا هنوز هم یکی از مهم ترین اقتباس های سینمای ایران به شمار می رود و نمونه خوبی از بهره گیری ادبیات در سینما است.

وی قصد داشت سریال سیزده روز زمستان را بر پایه زندگی و شهادت ثقه الاسلام بسازد، فیلم از سه روز پیش از محرم با دستگیری ثقه الاسلام آغاز می شد و به شهادتش در روز عاشورا می انجامید. اما فرمان آرا موفق به ساخت آن نشد.

فرمان آرا پس از شازده احتجاب بار دیگر داستانی از گلشیری را دستمایه ساخت فیلمی سینمایی کرد. این، دومین همکاری آن دو بود و نشان داد که فرمان آرا می تواند خود را به ذهن سیال گلشیری و داستان های نخبه گرای او نزدیک کند.

گلشیری داستان جبه خانه را در مهر 1353 نگاشت. این متن با آن چه به سال 1362 منتشر شد، تفاوت هایی دارد. قرار بود که داستان چاپ نشود تا فرمان آرا فیلمش را بسازد.

فرمان آرا می خواست فیلم را در آفریقای جنوبی بسازد و قرار بود پیتر اوتول هم در جبه خانه بازی کند.

ناگهان فرمان آرا دریافت که دیگر نمی تواند فیلمی درباره شازده ها بسازد، و حوصله اش از دست این آدم ها سر رفته است.

او به سراغ داستان دیگری از گلشیری رفت و سایه های بلند باد بر پایه معصوم اول از مجموعه نمازخانه کوچک ساخته شد.

معصوم اول داستان کوتاهی در چهار صفحه است که به صورت نامه آغاز می شود، در میانه داستان، نامه بودنش فراموش می شود و آخر داستان که می نویسد سلام برسانید، باز یادمان می آید که این یک نامه بوده است.

فرمان آرا از تمی که در داستان بود خوشش آمد و به آن پرداخت.

فرمان آرا و گلشیری دو سال روی داستان کار کردند و چهار صفحه داستان را به بیست و پنج صفحه رساندند. سپس فرمان آرا بر پایه متن جدید، فیلم نامه ای در هشتاد و پنج صفحه نوشت. این نخستین بار بود که سینمای ایران به داستان کوتاهی عنایت می کرد.

سکانس انقلاب و سکانس مکالمه راننده با معلم مدرسه که شب دارند درباره مترسک با هم حرف می زنند دو سکانسی است که فرمان آرا بر اصل کار افزود. معلم به صمد بهرنگی شباهت می یافت و نماد طبقه روشن فکر ایران بود.

سایه های بلند باد درباره خرافات بود، روستاییان اسیر مترسکی می شدند که خود خلق کرده بودند. این تمثیلی از ترس و خفقان حاکم بر ایران بود.

این فیلم به سال 1357 کارگردانی و پیش از انقلاب توقیف شد. پس از انقلاب به سال 1359 روی پرده رفت ولی پس از سه روز نمایش برای دومین بار توقیف شد. در این فیلم انقلاب مردم، بازگشت امام خمینی به ایران و راه افتادن کفن پوشان پیش بینی شده است.

او پس از توقیف فیلم برای شرکت در جشنواره کن به فرانسه رفت و از آن جا عازم کانادا شد.

فرمان آرا در ونکوور کانادا مدیر عامل شرکت سینما سیرکل شد و جشنواره فیلم های کودکان و نوجوانان را در آن کشور پایه گذاری کرد.

وی سرانجام به سال 1369 به ایران بازگشت و مدیریت کارخانه نساجی پدر را برعهده گرفت.

سایه های بلند باد آخرین فیلم فرمان آرا پیش از انقلاب بود. پس از این، فیلم نامه های بسیاری را به نگارش درآورد که هیچ یک به تصویب نرسید. او فیلم نامه گرگ را بر پایه داستانی از گلشیری به رشته تحریر کشید ولی هیچ گاه آن را کارگردانی نکرد.

فرمان آرا وارد حریمهای ممنوعی نمی شد ولی به ویژه افراد متعصب به فضای فیلمهای او روی خوش نشان نمی دادند. حرف های روشنفکری که از زبان شخصیتهای فیلم به گوش می رسید هرکدام بر زخمهای تعصب نمک می پاشید، او آهنگ نقد دین را نداشت ولی فلسفه بافی، وی را به حریمهایی می برد که با حریم مذهب یکی بود.

در این سال ها فیلم نامه دست تاریک، دست روشن را بر پایه داستانی از هوشنگ گلشیری نوشت.

این فیلم نامه سه بار در دوره های مختلف به وزارت ارشاد رفت ولی در آن نکته ای بود که موجب شد هیچ گاه به آن پروانه ساخت ندهند.

به مردی که کتاب فروشی دارد، زنگ می زنند و می پرسند: تازگی ها حاجی پور را ندیده اید؟

می گوید که سی سال پیش با هم تا بروجن پیاده رفته اند و حالا حالشان چطور است؟

مردی که آن سوی خط تلفن است می گوید: توی سردخانه بیمارستان شریعتی پیداش کردیم. و ادامه می دهد: آن مرحوم وصیت کرده برای خاک کردنش با شما مشورت کنیم.

بعد می روند و جنازه را تحویل می گیرند و می برند همان جایی که باید دفن شود.

در سردخانه بیمارستان، کفن را باز می کنند که جنازه را اشتباهی نبرند، نگاه می کند و می بیند مرد مرده به همان جوانی سی سال پیش است، به جوانی همان شبی که همدیگر را دیده بودند، انگار که دوست مرده، این سی سال را در فریزر بوده و فقط یک دستش قطع شده است.

این نشانه آن بود که می فهمید وارد یک داستانی شده است و باید او را از داستان بیرون بیاورد. این جوان ماندن مرد مرده در فاصله سی سال و پیر شدن مرد زنده برای مرتضی ممیز نوشته شده بود ولی جوان ماندن مرد مرده اسباب درسر شد.

در وزارت ارشاد می گفتند کسی که این طور جوان مانده، لابد جزء قدیسان است.

گلشیری در روزهای پایانی عمرش اجازه ساخت جن نامه را نیز به فرمان آرا داد ولی فیلم کردن این داستان نیز در ایران ناممکن بود.

دل دیوانه، تاکسی خیال، زنان زندگانی من، شیرهای ایرانی - بره های ایرانی و مادرم مملکتم فیلم نامه های بعدی او بودند که هیچ یک پروانه ساخت دریافت نکردند.

وی پس از این، سه فیلم نامه بر پایه داستان های اسماعیل فصیح نگاشت: داستان جاوید، زمستان 62 و باده کهن.

فرمان آرا سی صفحه از باده کهن را برای نوشتن برگزید چون تنها شیره داستان را می خواست. این که هفت شب راه می روند و شعرهای حافظ را می خوانند، سینمایی نبود.

شهر فرنگ فیلمنامه بعدی او درباره کیارستمی بود که با مشورت کیارستمی چنین نام گرفت: من از عباس کیارستمی بدم می آید (یا متنفرم). منتقد سینمایی می گوید: دیگر از راه نوشتن درباره هنر و سینما نمی شود پول درآورد و زندگی کرد، برای همین من روزی هشت ساعت دارم مرده ها را می شویم و خدا این کیارستمی را لعنت کند! ما قبلا می نشستیم مرد آرام ساخته جان فورد را تماشا می کردیم و حالا چه فیلم هایی تماشا می کنیم!

این فیلم نیز بار سیاسی سنگینی داشت و به همین خاطر مجوز نگرفت.

فیلمنامه سفر به تاریکی اثر بعدی فرمان آرا بود که باز در مرحله فیلم نامه باقی ماند.

این بود تا این که فرمان آرا پس از بیست سال سکوت، بوی کافور عطر یاس را کارگردانی کرد. بوی کافور عطر یاس در سه پرده یک روز بد، مراسم تدفین و سنگی بر آب بینداز داستان خود فرمان آرا و هنرمندان یک نسل است، کارگردانی که چندین سال است نتوانسته فیلمی بسازد، فیلمی درباره خود می سازد. فیلمسازان نسل او هچون علی حاتمی، بهرام ری پور، هژیر داریوش، جلال مقدم و سهراب شهیدثالث همه درگذشته اند، گویی از عمر خود او نیز چیز زیادی برجا نمانده است. بنابراین تصمیم می گیرد فیلمی مستند از مراسم تشییع جنازه خود برای تلویزیون ژاپن تهیه کند.

او از مرگ به زندگی دوباره می رسد و به جای حدیث نفس، حدیث نسل می کند. این گونه حکایت تمام هنرمندانی که در این ملک اجازه کار ندارند بازگو می شود. شخصیت امیر اصفهانی که ناپدید شدنش در این فیلم نشان داده می شود ادای دینی است به هوشنگ گلشیری. شگفتا که مدتی نگذشت که گلشیری دیده از جهان فروبست.

آیدین آغداشلو، رضا بابک، پرویز کیمیاوی، نیما پتگر و زرین کلک نامزد ایفای نقش کارگردان در این فیلم بودند ولی سرانجام فرمان آرا در نقش خودش ظاهر شد.

بوی کافور عطر یاس نامزد ده جایزه از جشنواره فجر بود که سرانجام به هفت جایزه دست یافت.

او به سال 1380 خانه ای روی آب را ساخت که بسیار مورد توجه قرار گرفت. خانه ای روی آب نامزد دوازده جایزه از جشنواره فجر بود و پنج جایزه را از آن خودش کرد.

وی به سال 1384 یک بوس کوچولو را در نمایاندن بی مزگی زندگی روشن فکرانی که به غرب مهاجرت کرده اند و زندگی نسل روشن فکرانی که داخل وطن مانده اند ساخت. سعدی شاعری است که خاک وطن را ترک کرده و در غربت آلزایمر گرفته است. شاید او نمادی از ابراهیم گلستان باشد.

فرمان آرا به سال 1387 خاک آشنا را به عنوان هفتمین فیلم خود کارگردانی کرد که تاکنون آخرین اثر سینمایی او به شمار می رود.

از فیلمهای کوتاه فرمان آرا باید به نوروز و خاویار ساخته سال 1350 و تهران کهنه و نو ساخته سال 1351 اشاره کرد.

او تهیه کنندگی دایره مینا به کارگردانی داریوش مهرجویی، در امتداد شب به کارگردانی پرویز صیاد، گزارش به کارگردانی عباس کیارستمی، کلاغ به کارگردانی بهرام بیضایی، ملکوت به کارگردانی خسرو هریتاش، شطرنج باد به کارگردانی محمدرضا اصلانی، رایو حرف اثر الیور استون، صحرای تاتارها، آن سوی وزش باد به کارگردانی اورسن ولز و مادام سوزاتسکا به کارگردانی جان شلزینگر را برعهده داشته است.

او در مغول ها ساخته پرویز کیمیاوی و در نقش بهمن فرجامی در بوی کافور، عطر یاس به کارگردانی خود بازی کرده است.

وی می خواست تئاتر مردی برای تمام فصول را با بازی هنرمندان مشهور همانند عزت الله انتظامی و علی نصیریان به نمایش درآورد که به دلیل شرایط جدید سیاسی چنین نشد.

وی اکنون به تدریس در دانشگاه هنر و موسسه کارنامه سرگرم است.

 

فهرست منابع

بوی کافور عطر یاس، مروری بر آثار بهمن فرمان آرا، به کوشش زاون قوکاسیان، با مطالبی از علی رضا کاوه، جمشید اکرمی، پوریا، جواد مجابی، سمسک، کوین توماس، هلن اولیایی نیا، جواد طوسی، ایرج زیرک زاده، تری کورتیس فوکس، جان گیلت، مهرناز ذاکری، ناصر زراعتی، شاهرخ دولکو، خسرو دهقان، آلیسا سایمون، الویس میچل، مایکل ویلمینگتون، گوی دنیمور، آذر نفیسی، ابوالحسن نجفی، عبدالعلی عظیمی، کامران بزرگ نیا، هوشنگ گلشیری و جمشید ارجمند، تهران: آگه، چاپ نخست 1380.

آرشیو فیلم های محمدرضا زادهوش.

بهمن فرمان آرا، زندگی و آثار، به اهتمام رضا درستکار و سعید عقیقی، تهران: قطره، چاپ نخست 1381.

آرشیو فیلمهای محمدرضا زادهوش.

درباره شازده احتجاب، به کوشش فرزانه طاهری، تهران: دیگر، 1379.

«ادبیات و سینما، گفت و گو با بهمن فرمان آرا و محمدرضا اصلانی»، نشریه آزما، ش 40، دی و بهمن 1384، ص 10 تا 15.

 

 

 اصفهان آن لاین


Viewing all articles
Browse latest Browse all 464

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>