بالای شهر پایین شهر اثر اکبر خامین از فیلم های انگشت شماری بود که رفتگری در آن نقشی برعهده داشت. پس از این شاعر زباله ها نوشته محسن مخملباف به کارگردانی محمد احمدی بر پرده ها نشست. فیلمی که برای نخستین بار به رفتگران می پرداخت.
اکنون نارنجیپوش فیلمی برای احترام به پاکی و پاکیزگی است. لیلا حاتمی و حامد بهداد پس از هر شب تنهایی و سعادت آباد برای سومین بار در فیلم زن و شوهر می شوند.
در آغاز فیلم صحنه هایی از آلودگی در کنار دریای مازندران (خزر) را می بینیم. داریوش مهرجویی رو به دوربین از پاکیزگی زاینده رود اصفهان می گوید که می تواند سرمشق قرار گیرد و از آلودگی کنار دریا که چگونه در خبرگزاری های خارجی بازتاب داده می شود.
این نخستین بار است که مهرجویی خودش را در فیلم ها نشان می دهد آن هم ابتدای فیلم و به همراه یک دیالوگ و در اواسط فیلم هم باز در نمایشگاه عکس حامد شرکت دارد. این نشان می دهد که با فیلمی متفاوت رو به رو هستیم که اگر با روال سابق مهرجویی تفاوت ها دارد نباید شگفتی زده شویم.
حامد آبان و فرزندش شهاب با هم زندگی می کنند. نهال نهاوندی همسر آبان از نوابغ ریاضیات است که اکنون در خارج از کشور به سر می برد. حامد و شهاب نیز مدتی نزد او بوده اند ولی حامد که بچه جنوب است در سرما دوام نیاورده و شهاب نیز ارتفاع زده شده است.
شهاب در این مدت از درس عقب مانده به همین دلیل خانم نوایی به عنوان معلم خصوصی با او کار می کند. یک روز کتابی از خانم نوایی در خانه بر جای می ماند. حامد کتاب او به نام فنگ شویی را بر می گیرد و مطالعه می کند.
جملات کتاب بر پرده سینما نقش می بندند و ما باز به یاد درشت نمایی های فیلم هامون می افتیم.
فنگ شویی نام یک فلسفه باستانی در کشور چین است که از دکوراسیون مناسب و چیدمان درست اشیا می گوید.
این کتاب تاثیر ژرفی بر حامد می گذارد و انگیزه ای می شود برای حامد تا محیط اطرافش را تمیز نگه دارد.
او دست به کار می شود و خانه را تمیز می کند، شگفتا که سطل آشغال تمیزتر از همه جا است! بعد نوبت به انباری می رسد، و چیزهای به درد نخور و فرسوده را دور می ریزد.
پیش از این حامد را در صحنه ای دیده بودیم که سرتاپا لجن زده وارد خانه شده بود. حال که شهاب و خانم نوایی خانه را این گونه تمیز می یابند باز دست به کار می شوند و در بهتر شدن چیدمان می کوشند. نوایی معتقد است راه انرژی مثبت باید باز باشد.
حامد یک خبرنگار است. از دانشگاه تهران لیسانس عکاسی گرفته و دفتری در این زمینه دایر کرده است. ولی اکنون کار چندانی به او رجوع نمی شود. یک آگهی در روزنامه او و همکارش را جلب می کند: مسابقه زیبایی های شهر.
آن دو به عکاسی در شهر روی می آورند ولی زشتی ها مانع می شوند، آشغال، کثافت، آلودگی و دود همه چیز را پوشانده است. آیا زمین سطل آشغال است؟
حامد با کسانی که آشغال در شهر می اندازند برخورد می کند. پوست موزی را که یک راننده به بیرون اتومبیل پرتاب می کند برمی دارد و به زور در گلوی پرتاب کننده فرو می کند!
با خانواده ای که در پارک آشغال می ریزند گلاویز می شود و حرف رکیکی از دهانش بیرون می آید. در تمام فیلم های مهرجویی سفره ایرانی را با تقدس ویژه ای دیده بودیم و اکنون این حرف رکیک سفره ایرانی را نیز می آلاید. به هر حال مهرجویی با لحن صریح خود می خواهد این مردم را تکانی بدهد. دیگر مردم را فهیم و آگاه خطاب کردن کاری تکراری است. یکی باید سر برسد و بی تعارف بدی های ما را گوشزد کند.
حامد روزی رفتگری را می بیند که عاشقانه زمین را جارو می کشد و هنگام کار ترانه ای را زمزمه می کند. از اتومبیل شخصی پیاده می شود و با او تمرین می کند. مثل حالت رقص می ماند. چه زیبا است نوازش کردن زمین و کوشش برای تمیز کردن ایران عزیز.
رفتگر را به پیتزا دعوت می کند. رفتگر عاشق این کار است روی جاروی خود روبانی زده و آن را دلبر نام گذاشته است. حامد می خواهد لباس و جاروی او را امانت بگیرد ولی پیدا است که رفتگر دلبرش را به کس دیگری نمی دهد.
حامد به حرفه سپوری علاقه مند می شود. از این جا است که دیگر واژه سپور بارها تکرار می شود و زشتی آن از میان می رود. (سپور واژه ای ترکی است)
رفتگر او را راهنمایی می کند. گواهی عدم اعتیاد و عدم سوء پیشینه را تهیه می بیند ولی مسوول مربوط از او گواهی سلامت روانی می خواهد چون بعید به نظر می رسد یک لیسانسه بخواهد رفتگری کند. شگفتا که در جامعه ما هر انسان پراحساسی را روانی می بینند. شاید هم همین باشد، پسری که می تواند همراه همسرش به خارج برود و رها شود، رخت سوپوری بر تن می کند.
از او آزمایش می گیرند و سرانجام استخدام می شود.
حامد با ماشین شخصی می آید در حالی که جارویش را از شیشه بیرون گذاشته است.
یکی از جاهای نامناسب فیلم همین جا است که رفتگرها از پیش از ظهر کار خود را شروع می کنند. اگر سحرگاهان برای روز اول کاری انتخاب می شد بسی بهتر بود.
آیا این قشر تحصیل کرده هستند که می توانند تحولی در جامعه ایجاد کنند؟ در فیلم می بینیم که این گونه نیست و حامد دانشگاه رفته از قشر کارگر تاثیر می پذیرد. البته در مجموع می توان فیلم را تاثیرگذار بر تمام قشرهای جامعه نیز ارزیابی کرد.
همکاران خبرنگار حامد او را کشف می کنند و داستان حامد رسانه ای می شود. شهاب نیز یک روز لباس رفتگری بر تن می کند و در پاکیزگی شهر به بابا کمک می رساند. عکس پدر و پسر باز صدرنشین اخبار می شود و در صفحه نخست روزنامه ها نقش می بندد.
روز تولد شهاب است که نهال مادر او از خارج باز می گردد. او همسرش را به خاطر پیش گرفتن حرفه رفتگری سرزنش می کند.
روزی حامد را به بخش تفکیک زباله ها می برند. طاقت این جا را دیگر ندارد و حالش به هم می خورد.
نهال باز برای چانه زنی می آید، در میان کشورهای دعوت کننده، دانشگاهی را برگزیده است که ارتفاع کم تر و دمای بیشتری داشته باشد ولی حامد می گوید من با این جا حال می کنم. آن جا یک آشغال هم نیست که بردارم!
نهال در ضمن معلم سرخانه را رقیب خود می بیند چون این معلم، ایدوئولوگ و تئوریسین این قضیه است و در ضمن علاوه بر تدریس گاهی غذا هم می پزد و خانه را مرتب می کند.
خانم نوایی می گوید شهاب از درس هایش جلو افتاده است و حال می خواهم به شهرستان بازگردم پیش تر ازدواج کرده ام ولی تازه دارم تنهایی خودم را کشف می کنم.
نهال شکایت می کند و وکیل می گیرد.
حامد می خواهد با پاکیزه نگه داشتن محیط اطراف خود به پاکیزگی روحی و روانی برسد ولی در برخورد با خانواده، وکیل و مردم دچار مشکل می شود. البته باز برخورد او آن چنان جنبه خشونت آمیزی ندارد مثلا نوک جارو را به اتومبیل وکیل می زند که اگر دسته را می زد شیشه ها می شکست.
تاکید نهال بر نفقه، عدم تعادل روانی و استثمار شهاب برای شهرت هرچه بیشتر است.
ولی حامد که نفقه داده و پیش تر مشهور بوده است بنابراین دادگاه را می برد.
نهال می گوید حال که نمی توانم بچه را به خارج ببرم چند روز با او به کیش می رویم. حامد موافقت می کند ولی چون تاکنون از شهاب دور نبوده است بیمار می شود. شب هنگام ساک شهاب را می بندد و عروسکی را که خود به او هدیه داده است در ساک می گذارد. این هم از ظرایف مهرجویی است: شهاب در کیش هم باید به یاد پدر باشد!
دوست حامد می گوید کیش یک بندر آزاد است و ممکن است نهال و شهاب به خارج بروند. حامد می بیند که پاسپورت ها را برده اند. او آن قدر سرش را به دیوار می کوبد که بی هوش می شود. وی را به بیمارستان می رسانند. مردم و شهردار به دیدار او می آیند و شهاب و نهال نیز از سفر باز می گردند. نهال بر این می شود که به قصر یخی باز نگردد و در کشور بماند.
فیلم این گونه پیامی به ضد مهاجرت برای ما دارد و به ویژه حضور لیلا حاتمی آن را در برابر جدایی نادر از سیمین می نشاند.
بازی لیلا حاتمی بسیار عالی است. بازی بهداد پر اغراق به نظر می رسد اما با این حال بر دل ها می نشیند. شهاب از همان ابتدای فیلم بسیار عالی ظاهر می شود.
به راستی چه کسی جز مهرجویی می تواند این گونه از هنرپیشه ها بازی بگیرد. حاتمی چقدر قشنگ دعوا می کند، کلمات را پشت سر هم ردیف می کند و اشک می ریزد. خدا می داند این صحنه ها را چند بار گرفته اند.
در تفکیک زباله ها با یک حرکت، ما به عمق فاجعه می رسیم پلاستیکی که حامد از روی نقاله زباله ها بر می دارد خود داستانی دراز دارد. بازیگران در این جا ماسک زده اند ولی ما بوی آشغال را از زیر ماسک آن ها در فیلم هم می شنویم. فیلم که به این جا رسید چند تن فکر کردند در سینما هم بو می آید! این واقعا هنر مهرجویی است.
نارنجی پوش
کارگردان: داریوش مهرجویی
نویسنده: وحیده محمدی فر
فهرست بازیگران:
لیلا حاتمی در نقش نهال نهاوندی
حامد بهداد در نقش حامد آبان
طناز طباطبایی در نقش طناز طباطبایی
میترا حجار در نقش نوایی معلم سرخانه
فردوس کاویانی در نقش سرسپور
داریوش مهرجویی در نقش خودش
1389