شب
کارگردان: رسول صدرعاملی
بازی گران:
زنده یاد خسرو شکیبایی در نقش سیدرضا
عزت الله انتظامی در نقش دکتر پرویز روشن چراغ
امین حیایی در نقش گروهبان
نویسنده: کامبوزیا پرتوی
طرح داستان: اصغر فرهادی
مدیر فیلمبرداری: ابراهیم غفوری
طراح صحنه و لباس: آیدین ظریف
صدابردار: محمد مختاری
طراح گریم: محمدرضا قومی
برنامه ریز: میلاد صدر عاملی
عنوان بندی: ابراهیم حقیقی
موسیقی: محمدرضا علیقلی
تهیه کننده: سیدکمال طباطبایی.
1387
رسول صدر عاملی پیش تر سه گانه ای ساخت که بسیار مورد استقبال قرار گرفت: من ترانه پانزده سال دارم، دختری با کفس های کتانی و دیشب باباتو دیدم آیدا. پس از این به سه گانه ای به نام زائر اندیشید که بخش نخست آن شب نام گرفت و دومین بخش آن هر شب تنهایی بود. سومین قسمت نیز قسم به دلتنگی نام دارد.
حضور سه بازیگر از سه نسل بازیگری در کنار یکدیگر و در یک قاب از نقاط برجسته فیلم شب است.
انتظامی پیش کسوتی بازیگر پیش از انقلاب، شکیبایی پیش کسوتی از بازیگران پس از انقلاب که تا بیاید فیلم اکران شود چشم از جهان فروبست و امین حیایی بازیگر نسل جوان که برای این فیلم، نخستین بار سیمرغ بهترین بازیگری جشنواره فیلم فجر را به چنگ آورد.
داستان شب نیز همچون هر شب تنهایی بسیار ساده است و هنر کارگردان در نوع روایت نهفته. گروهبانی برای تحویل دادن مجرمی سابقه دار به زندان شهرستان مهربندان وارد مشهد می شود، او دو روز دیگر قرار است داماد شود، بنابراین تلفنی به عروس می زند. تلفن به عروس خانم کمی به درازا می کشد و قطار حرکت می کند، نه اتوبوس هست و نه قطار، برف هم می بارد پس مجبور می شود به همراه مجرم و دستبند، شبی را در مشهد بگذراند.
نگاه های مردم به دستبند بسیار ویژه است ولی گروهبان حاضر نیست آن را باز کند. آیا دکتر پرویز روشن چراغ چه جرمی مرتکب شده که چنین مستوجب عقوبت است. اندک اندک در می یابیم که او پزشک نیست، خلافی کرده، به زندان افتاده و پزشکی را در آن جا از دکتری که زنش را کشته بوده فراگرفته است!
خانواده روشن چراغ دلشان می خواسته او پزشک شود ولی هزینه تحصیل نداشته است. اگر هم تحصیل می کرد و دکتر می شد باز حاضر نبود در روستاهای دورافتاده طبابت کند. بنابر این تز، خودش را پزشک خوانده و مطبی راه انداخته است!
دکتر مرتب گروهبان را تهدید می کند که از او به مقامات شکایت می برد و می گوید که تلفن طولانی او باعث حرکت قطار شد. آن ها در زائرسرایی نزد سید رضا می روند. خال کوبی های دست سید حکایت از آن دارد که او هم، زمانی زندانی بوده است. دکتر از هر فرصتی برای باز کردن دست بندش فروگذار نیست ولی گروهبان خام نمی شود. حال گروهبان با ساندویچ سر شب مساعد نیست. او را به درمانگاه می برند. سید رضا دست دکتر را به دست خود می بندد و گروهبان می خوابد.
در اتاق کناری، پیرمردی زیر سرم است. همسرش کبری دوست دارد خلعتی یا همان کفن خود و همسرش را به مرقد آقا امام رضا (ع) ببرد تا تبرک شود ولی جایی را بلد نیست.
حالا یا باید سید رضا برود و یا دکتر و به هر حال باید دستشان را باز کنند. کلید را از دست گروهبان برمی دارند و دستبند را می گشایند. دکتر می رود و کبری خانم را به زیارت می برد. هیچ ضمانتی برای بازگشت او نیست ولی سیدرضا هراسی از این کار ندارد. کبری خانم می گوید من سه خلعتی دارم و یکی از آن ها اضافه است. این یکی قسمت دکتر می شود. سر شب هم مادر دکتر که دریافته بود فرزندش در مشهد است، درخواست یک کفن متبرک کرده بود.
دکتر، کبری خانم را تحویل گمشده ها می دهد و به راه خود می رود. یک تلفن به مادرش می زند تا خبر تهیه خلعتی تبرک شده را بدهد ولی مادرش درگذشته است.
گروهبان از خواب بیدار می شود و چون دکتر را نمی یابد، به نیروی انتظامی خبر می دهد. با سیدرضا در پی دکتر می افتد، اگر دکتر پیدا نشود یک سالی باید حبس بکشد، به جز این، عروسی اش نیز بر هم می خورد. زمانی که هر دو ناامید از همه جا در حرم نشسته اند دکتر با پای خود نزد آن دو می رود.
نماهای حرم امام رضا (ع) بسیار زیبا است و روح معنوی اثر را به خوبی می نمایاند. کارگردان با نشان دادن چند نمای بسته حرم خرسند نمی شود و چندین و چند جا از حرم به عنوان لوکیشین و پس زمینه سود می جوید. پیدا است که پرکردن فیلم در شلوغی حرم با حضور بازیگران مشهور چه اندازه دشوار است ولی کارگردان از زیر آن شانه خالی نکرده و اثر خود را به این مکان مقدس زینت بخشیده است.
دیالوگ ماندگار: یه ساعت ازت پرسیدم، دو ساعته داری جواب می دی.